دست نوشته های استاد... (124)
1. یادداشتی دیدم از آقایی به نام ید الله موقن که: «نجف دریابندری مترجم مشهور درگذشت. چون من از نسل قدیمیتری هستم مطالبی در مورد ترجمه های ایشان میدانم که شاید نسل جوان نداند. من خودم از نوجوانی ترجمۀ "تاریخ فلسفۀ غرب" برتراند راسل و کتاب "عرفان و منطق" مقالاتی از راسل را به ترجمۀ دریابندری خوانده بودم. دریابندری برای کسانی که در فرانکلین به کار ترجمه اشتغال داشتند بت بود ومرادشان بود. من وقتی که از انگلستان برگشتم در جلسات جنگ اصفهان شرکت میکردم و مطالبی را که از کتاب "اسطورۀ دولت" ارنست کاسیرر ترجمه کرده بودم میخواندم. تا اینکه ترجمۀ کتاب به اتمام رسید. در یکی از جلسات جنگ اصفهان مرحوم میرعلایی گفت که: تهران بوده و به آقای نجفی گفته که من چنین کتابی را ترجمه کردهام. مرحوم نجفی در پاسخ میگوید که: نجف دریابندری هم همین کتاب را با عنوان "افسانۀ دولت" ترجمه کرده و به انتشارات خوارزمی داده است. کتاب یک سال بعد منتشر شد و من با اشتیاق شروع به خواندن کتاب کردم تا ببینم او چگونه ترجمه کرده است و چه فرقی با ترجمۀ من دارد. آن را نوعی کسب تجربه میدانستم . ولی در خیلی جاها میدیدم که مترجم اصلاً موضوع را نفهمیده و ترجمهای مغلوط ارائه داده است».
بعد دیگر همین طور ادامه داده بود و اینکه به این ترتیب تابوی دریابندری شکسته شد و... و دست آخر: «البته من نجف دریابندری را ستایش میکنم؛ چون او انسان خودساختهای بود . با 8 کلاس سواد دبیرستانی به چنین مقامی رسید».
2. تعیین صحت و سقم این حرفها از این کمترین ساخته نیست و فعلاً هم دخلی به ما ندارد. این حدیث نبوی «اذکروا موتاکم بالخیر» (مردگانتان را به نیکی یاد کنید) هم که منحصراً عایشه نقل کرده [مسند أبی داود الطیالسی، ص 209] مدام دارد توی ذهنم رژه میرود.
3. دیروز به مناسبتی برای عزیز دلی نوشتم: «هنوز دارید روی تفکرات مشهورِ فعلی سیر میکنید. یونس بن عبد الرحمن و اساساً قبل از علامۀ حلی دنبال تجمیع شواهد بودند و یکی از مهمترین شواهد موافقت با کتاب و سنت است. در این تفکر سند وزن زیادی نداشت». بعد که دسته گلی (🌹🌹🌹🌹) ارسال فرمود گفتم: «آن رموز علم ادریسی است که بوَد ذوقی نه تدریسی. برای اینها کمرتان را محکم ببندید. اگر خدا توفیق دهد تا بدانم و بتوانم میگویم و یادداشت میگذارم.»
4. غرض اینکه یادمان نرود که برای خوش زیستن باید نیک دانست و برای دانستن باید خوب آموخت و برای آموختن باید عالی شاگردی کرد؛ چرا که:
هیچ کس از پیش خود چیزی نشد/ هیچ آهن خنجر تیزی نشد
هیچ قنّادی نشد استادِ کار/ تا که شاگرد شکرریزی نشد