قواعد عامه در باب مکاسب (99)
مرحوم شیخ در رجال خود در باب «من لم یرو عنهم ـ علیهم السلام ـ» از شلمغانی بهعنوان: «محمّد بن علیّ الشلمغانیّ یعرف بابن أبی العزاقر» (بابن العزاقر، العزافر، العزاقری؟) نام برده. «غالٍ» [الأبواب (رجال الطوسی)، ص 448، ش 6364]. امّا در «فهرست» فرموده: «محمّد بن علیّ الشلمغانیّ، یکنّا أبا جعفر، ویعرف بابن أبی العزاقر». در بعضی از روایات ما عزاقری هم آمده. «له کتب وروایات»؛ یعنی: هم خودش تألیف داشته و هم روایات و کتب اصحاب را نقل کرده. «وکان مستقیمَ الطریقة، ثمّ تغیّر وظهرت منهم مقالاتٌ منکَرة». این در تاریخ هست و اگر کتاب مرحوم تستری پیشتان هست، ایشان مقدار زیادی از متون تاریخی اهل سنّت و بیش از آقای خویی آورده «وظهرت منه مقالات منکَرة». اصطلاح «منکَرة» و «مذاهب فاسدة ردیئة» گاهی در عبارات نجاشی هم هست و مراد همان غلوّ انحرافی و دعوای «أنا الله» و «أنا الحقّ» و از این حرفهاست.
به نظر ما غلو اصولاً به سه قسم اساسی تقسیم میشده:
1. غلوّ عقایدی؛ مثلاً اعتقاد به اینکه ائمّه خدا یا پیغمبر هستند و از این لاطائلات.
2. غلوّ عملی (فسق جوارحی)؛ مثلاً نماز نمیخواندند، روزه نمیگرفتند و شراب میخوردند. روی همان تأویلات و شعار معروف خطّ غلو که: إذا عرفت الإمام فاصنع ما شئت:
حاجب به روز حشر شفاعت چو با علی است/ من ضامنم که هرچه تو خواهی گناه کن
این شعار معروف و اساسی خطّ غلوّ انحرافی کوفه بوده که مرحوم مفضّل این را به حضرت صادق (علیه السلام) نوشته. یا به قول آن شعر معروف عربی:
إنّما المأثور فی نصّ جلیّ/ لا یضرّ السیّئة حبّ علی
3. غلوّ سیاسی که بیشتر ناظر به جنبههای اجرایی ولایت اهل بیت و رسیدن اهل بیت به حکومت و خلافت بود؛ یعنی: سعی میکردند با طبقات مستضعف جامعه زمینهسازی کنند تا مثلاً خلافت و حکومت برای حضرت صادق (علیه السلام) مهیّا شود.
این نوع غلو برخوردهای خاصّی میطلبد و لغت خاصّ خود را میخواهد. دربارۀ مفضّل بن عمر گاهی تصور میکردند منحرف بوده، در حالی که وی دارای غلوّ سیاسی است. البتّه در یکی دو روایت به ایشان نسبت داده شده که نماز نمیخوانده، امّا شأنش اجلّ از اینهاست. اینها معتقد بودند که باید تمام امور ریز و درشت (ولایت و خلافت و حکومت و...) دست خود ائمّه (علیهم السلام) ـ و بهخصوص امام صادق (علیه السلام) و امام موسی بن جعفر (سلام الله علیه) ـ باشد. خود ائمّه هم نمیخواستند خیلی نسبت به اینها موضعگیری کنند و اینها هم قیام میکردند. عدّهای ـ مثل ابوالخطّاب ـ البته منحرف بودند و ائمّه موضعگیری میکردند. ابوالخطّاب که نقل کردهاند گفته: امام صادق خداست و من هم پیغمبرم (هم توحیدش خراب بوده و هم نبوّتش) با 70 نفر قیام مسلّحانه کرد و با شعار «لبّیک یا جعفر» از مسجد کوفه خارج شدند. عجیب این جاست که با وجودی که شعارشان «لبّیک یا جعفر» بود امام صادق (علیه السلام) مرتّب آنها را لعن میکرد و همهشان هم تقریباً وارد کوفه نشده و دم در مسجد کوفه (مسجد الفیل) درجا کشته شدند، مگر همان ابوخدیجۀ معروف که جان سالم بهدر برد. مجروح بود و او را در کشتهها انداختند و شبانه فرار کرد. خیلی عجیب است که با اینکه با شعار «لبّیک یا جعفر» آمده و جانشان را دادند، امام صادق (علیه السلام) بالخصوص شدیداً ابوالخطاب را لعن میکرد.
بهاستثنای مواردی از این دست ائمّه نسبت به خطّ مفضّل یا معلّی بن خنیس چنین نبودند. معلّی بن خنیس بزّاز و سر تا پا شیفتۀ اهل بیت و دنبال این خط بود. سفری به مدینه آمد و حضرت صادق (علیه السلام) به روستایی در اطراف مدینه رفته بودند. پلیس مدینه دیدند فرصت خوبی است او را علناً در روز روشن شهید کردند.
در این مورد خود ائمّه ـ علیهم السلام ـ اصرار داشتند که وضع جامعه جوری است که حکومت به ما نمیرسد. از این طرف اینها هم مخلصانه جانشان را در طبق اخلاص گذاشتند. لذا نباید اینها را تفسیق کرد.
(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی موسوی، خارج فقه، 4/ 11/ 1384)
فقه
قواعد عامه
مکاسب
قواعد عامه در باب مکاسب
اولین قاعده عامه
حدیث تحف العقول
جستجوی قرائنی برای حدیث تحف العقول
اولین قرینه
کتاب فقه الرضا
ادامۀ بحث در کتاب التکلیف شلمغانی
عبارات مرحوم شیخ دربارۀ شلمغانی
اقسام غلو
غلو سیاسی
(قسمت اول)