قواعد عامه در باب مکاسب (105)
سنّیها ادّعا میکنند شیعه با اعتزال تقارب پیدا کرد. در این باره ذهبی گفته است: «ومن حدود سبعین وثلاثمائة إلى زماننا هذا تصادق الرفض والاعتزال وتواخیا» (از سال 370 معتزله با روافض ـ به تعبیر وی ـ به هم نزدیک شدند) [میزان الاعتدال، ج 3، ص 149، ش 5904]. مراد او همان زمان شیخ مفید و... و این حرف راست است. مکتب شیخ مفید و بعد سیّد مرتضی به اصول اعتزال ـ که مهمترین بخش آن هم عدم حجّیّت خبر بود ـ نزدیکتر هستند؛ چون معتزله خبر را حجّت نمیدانستند. در بحث حجّیّت خبر واحد مفصّلاً عرض کردیم: اینکه سیّد مرتضی ادّعای اجماع میکند که خبر حجّت نیست، حرف درستی است و مرادش علمای بغداد است. بغدادیها مثل معتزله خبر را حجّت نمیدانستند. فرقی نمیکند، کسانی که دنبال مکتب عقلیگرایی بودند خبر را بهعنوان تعبّد حجّت نمیدانستند.
در مقابل اینها اشاعره با تفاوت اساسی عدّهای اصلاً میگفتند: خبر قطعآور است (یفید علماً)، نه اینکه ظنّآور است. عدّهای میگفتند: علم ندارد، امّا حجّیّت دارد (یفید عملاً). اینکه قدمای اصحاب ما هم مثل اصولیّین اهل سنّت تعبیرشان این بود: «خبر الواحد یفید علماً» أو «یفید عملاً» اشاره به دو مکتبی بود که در اشاعره و در شیعه وجود داشت. این که الآن ما اسمش را حجّیّت میگذاریم (علمآور نیست، امّا حجّت است) مکتب بغداد (همین عبارت «ذریعه»ی سیّد مرتضی و مرحوم شیخ مفید و دیگران) بود و این مکتب عقلیگرایی حتّی بعد از شیخ طوسی هم در شیعه باقی ماند. اصولاً مکتب عقلیگرای ما ـ که در آن زمان بیشتر متکلّمین بودند ـ بیشتر جانبهای غیرفقهی ـ مثل تفسیر ـ را هم کار میکردند؛ مثل: ابوالفتح رازی صاحب تفسیر، صاحب تفسیر«مجمع البیان»، «قطب راوندی» صاحب تفسیر و کتبی در احکام و حتّی ملاّ محمّد عبدالجلیل رازی قزوینی که کتاب «نقض» را نوشته از متکلّمین است، تا مرحوم سیّد بن زهره و ابنادریس ـ که اینها اصولاً متکلّمین اصحاب ما هستند ـ، همه قائل به عدم حجّیّت خبرند. بعد از ظهور علّامه (ره) و این تفسیر خبر دیگر تقریباً در اصحاب قائل به عدم حجّیّت خبر نداریم و بعد از علّامه تا این لحظه مشهور بین اصحاب ما حجّیّت خبر شد.
در مکتب بغداد مبانی اعتزال زیاد به چشم میخورد (عقلیگرایی در آن زیاد است) و در این مسئله مثلاً تفکّر بغدادیها با معتزله یکی بود ـ نه اینکه مانند تصور ذهبی از معتزله گرفته باشند ـ، برخلاف مکتب قم که بیشتر به جنبههای اشاعره نزدیکتر و جنبههای اخباریگری و تعبّد بر نص در آن زیاد است و دایرۀ قبول خبر را به آن جا کشاندند که حتّی تعلیل را هم تعبّدی (منصوص) گرفتند. مثلاً دربارۀ اینکه چرا در اذان دو مرتبه میگوییم، در رسالۀ «علل» فضل بن شاذان آمده: چون شهادت است و شهادت هم دو نفر میخواهد. خب، این تعبّد است؛ چراکه ممکن است انسان بگوید: خبر ثقه (یک نفر) در موضوعات خارجی حجّت است.
مرحوم نایینی (قده) در بحث استصحاب بهمناسبت «فإنّ الیقین لا ینقض بالشکّ» توضیح دادهاند که تعلیل نمیتواند خودش تعبّدی باشد. ایشان در آن جا میگوید: تعلیل باید یا عقلی و یا عقلایی باشد و دیگر معنا ندارد که منصوص بوده و باز به تعبّد برگردد. مکتب قمیها چون روی این جهات عقلیگری مستقل اشکال داشتند، حتّی تعلیل را هم تعبّدی میگرفتند؛ مثلاً «علل الشرائع» صدوق تعلیل است و روایاتی را جمع کرده که در آنها علّت (فإنّ، «لأنّ) دارد. «علل الشرائع» را ایشان بر اساس تفکّر اخباریگری نوشته، والّا تعلیل که نباید تعبّدی باشد. این اختصاص به صدوق ندارد. مرحوم برقی هم که باز جزء اخباریهاست در «محاسن» یک قسمت را به علل الشرائع اختصاص داده است. مرحوم علیّ بن حاتم قزوینی که از مشایخ شیخ صدوق است و در قزوین بوده و بعدها قم آمده و از مشایخ قم هم حدیث نقل کرده، ایشان هم «علل الشرائع» دارد که باز هم همان مسلک صدوق است.
بله، «علل الشرائع» فضل بن شاذان به نظر ما بر اساس مکتب عقلیگرایی نوشته شده و به اسم خود ایشان هم بوده، لکن شیخ صدوق توسّط یکی از مشایخ نیشابوری خودش به نام عبدالواحد بن محمّد بن عبدوس عطّار نیشابوری ـ که او را نمیشناسیم ـ تمام این کتاب را روی اخباریگری انداختند؛ یعنی: (یک نفر در این میان) یک سند برای این کتاب درست کرده و گفته: این کتاب را فضل از حضرت رضا (علیه السلام) شنیده. خب، مقداری ناشیگری شده؛ چراکه فضل حضرت رضا (علیه السلام) را درک نکرده. این اشتباه است و این کتاب هیچ چیزش مال حضرت رضا (علیه السلام) نیست، لکن به هر حال شیخ صدوق میراث خوبی از اصحاب ما نقل کرده البتّه شیخ طوسی ـ که واقعاً بهحق «شیخ الطائفه» نام گرفت ـ سعی کرد نوعی تقارب بین دو مسلک بغداد و قم ایجاد و موارد خلاف بین دو مکتب را قدری کم کند و بگوید: هر دو نتیجهاش یکی است. اگر یکی گفته: «خبر حجّت نیست، بلکه علم و اطمینان حجّیّت دارد» و دیگری گفته: «خبر حجّت است»، نتیجهاش یکی است و فرق اساسی ندارند. ما سابقاً توضیح دادیم و ان شاء الله در جای دیگر هم توضیحاتش را عرض خواهیم کرد که انصافاً حق با مثل بزرگان اصحاب است که این دو مسلک با هم فرق دارند. بله، جملهای از مقدّماتشان با هم تقارب دارند، امّا نتیجهگیری یکی نیست.
(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی موسوی، خارج فقه، 5/ 11/ 1384)
فقه
قواعد عامه
مکاسب
قواعد عامه در باب مکاسب
اولین قاعده عامه
حدیث تحف العقول
جستجوی قرائنی برای حدیث تحف العقول
اولین قرینه
کتاب فقه الرضا
ادامۀ بحث در کتاب التکلیف شلمغانی
قمیها
بغدادیها
اشاعره
معتزله
تقارب شیعه بغدادیها با معتزله
علل الشرائع تعلیل