دست نوشته های استاد... (149)
1. فایلهایی که اخیراً خدمتتان تقدیم شده یا خواهد شد معمولاً در حد 20 دقیقه و نیم ساعت است. خب، دیگر وقتی سری به شناسنامه میزنم و تاریخ تولدم را میبینم دیگر باید طبیعی باشد، اما برایم واضح است که اینها از تبعات همان واژگونی خودرو است که منی که خستگی نمیشناختم حال با یک غوره سردیام میشود و با یک مویز گرمی. در هر حال هر کم و کسری که هست ببخشید.
2. من جداً بابت اینکه مباحث استاد بزرگوار حضرت آیت الله مددی را تقدیم دوستان میکنم به خود میبالم. این هم عادتی است که از کودکی آموختهام، که دیگران را هم در لذتِ داشتههایم شریک کنم. البته تمام تلاشم هم بر این بوده و هست که تا جایی که ممکن است تصرفی در فرمایشات استاد نداشته باشم.
3. لازم است همین جا چند عذرخواهی دیگر هم بکنم.
اول بابت اینکه: «اخه چرا یک بحث رو تموم نمیکنید که ما بیچاره ها هم بتونیم استفاده کنیم؟! یک جلسه از اول قطع یکی از اخر قطع یکی از برایت (برائت) یکی از فقه». من گمان میکردم برای تنوع هم که شده گاهی مباحث فقه را تقدیم کنم و گاهی اصول، ولی انگار خود غلط بود آنچه میپنداشتیم.
دوم بابت اینکه احادیث اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را جدی گرفته و گمان میکردم یکی از حقوق استاد بر گردن شاگرد آن است که در غیاب استاد از او دفاع کند و یا گفتار شیخ اجل سعدی را در نظر داشتم که: «اجلّ کاینات از روی ظاهر آدمی است، و اذلّ موجودات سگ، و به اتفاق خردمندان سگ حقشناس به از آدمیِ ناسپاس.
سگی را لقمهای هرگز فراموش/ نگردد ور زنی صد نوبتش سنگ
وگر عمری نوازی سفلهای را/ به کمتر تندی آید با تو در جنگ»
سوم بابت اینکه با وجود این همه درسی که 6 سیلندر خواندهام هنوز نمیتوانم برای رفتارهای کسانی که به اسم انتقاد از استاد ما را با تاریکترین زوایای وجود بیوجود خودشان آشنا کردند محملی پیدا کنم.
چهارم از طرف آقایان بزرگوار محمدکاظم رحمان ستایش و محمدباقر ملکیان که در نشست چند روز پیش این قدر با تجلیل و احترام از استاد یاد کردند. آخر چرا به جای این کار از استاد انتقاد نمیکنند (1. خیلی حرّ است. 2. سری را که درد نمیکند بیخود و بیجهت با دستمال نمیبندد و به قول آن متفکر بزرگ قرن 21 وقتی حوزه اعلام تعطیل میکند ایشان مخالفت نمیکند. 3. مانند دروس رایج دل خود و دوستان را به این خوش نمیکند که مباحث «جواهر» و «مستمسک» و ... را مطرح کند و سعی دارد هر مسئلهای را به «هم فیها خالدون»ش برساند. 4. هر وقت زنگ میزنی خودش گوشی را برمیدارد و «بعععله آقاااا؟!». بعد هم که سؤالی میپرسی خدا نکند با تلفن همراه تماس گرفته باشی که لااقل 2 بار شارژت تمام میشود. اگر هم از شهرستان باشد که دیگر واویلا! خدا به حال آنهایی رحم کند که از امثال آلمان و... زنگ میزنند. 5. ...)؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
پنجم از طرف مولوی که برداشته میگوید:
مادح خورشید مدّاح خود است/ که دو چشمم روشن و نامُرمَد است
حالا بگذار ما کمی از استادمان ـ که هیچ نیازی به تعریف امثال ما ندارد ـ تعریف کنیم. چیزی از تو کم میشود؟! بخیل!
4. اصلاً این مسلک فهرستی چیست که ایشان مطرح میکند؟ بابا جان! «الناس أعداء ما جهلوا». میگویی و نمیفهمند و مدام اشکالاتی میکنند که مسلمان نشنود کافر نبیند. حتی شنیدم دلقکی به تمسخر گفته: «چرا آقای مددی میگوید: گاهی شیخ طوسی از بغداد به جای آنکه به کوفه برود به قم میآید و از قم به بغداد میرود؟! خب، از سلفچگان برود که نزدیکتر است». واقعاً در این صبح جمعه چیزی به ذهنم نمیرسد جز اینکه یک دورِ تسبیح بگویم: «اللهم اشف کلّ مریض».