قطع (28)
ان شاء الله در محلّش خواهد آمد که شخص ناسی در واقع تکلیف ندارد، نه اینکه در واقع تکلیف دارد، امّا به حسب ظاهر از او برداشته شده. اصلاً میگویند: به شخص ساهی نمیشود تکلیف کرد، نه به عنوان عالم و متذکّر ـ چون متذکّر نیست ـ و به عنوان ساهی هم اگر بگویند: «ای انسانی که فراموش کردهای! حکم تو... است»، تا به او بگویند: «فراموش کردهای»، یادش میآید.
توضیح اینکه: علم و جهل در تکلیف واقعی تأثیر ندارد، امّا نسیان در تکلیف واقعی تأثیر دارد و یکی از مبانی افکار مرحوم نایینی همین است که در حدیث رفع با آن متن شش تایی (رفع عن أُمّتی الخطأ والنسیان والسهو، وما أُکرهوا علیه، وما لا یطیقون، وما لا یعلمون) مراد از رفع در 5 مورد رفع واقعی و در یکی رفع ظاهری است. در خصوص «ما لا یعلمون» میگویند: رفع ظاهری است (تکلیف واقعاً هست، اما منجّز نیست)، امّا در بقیّه واقعاً تکلیف نیست. نه اینکه رفع ظاهری باشد. در ناسی هم معتقدند واقعاً تکلیف نیست؛ چراکه مثلاً به جاهل میتوان گفت: «ای انسان جاهل! برو حکم را یاد بگیر»، امّا به ناسی نمیشود گفت: «ای انسان ناسی! ای انسانی که حکم را فراموش کردهای! ای مکلّفی که حکم را فراموش کردی! متوجّه شو»؛ چون تا به او گفت: «ناسی»، خودش متوجّه میشود. لذا عرض شد: در آن حدیث دیگر (رفع القلم عن الصبیّ حتّی یحتلم، وعن النائم حتّی یستیقظ، وعن المجنون حتّی یُفیق) در مثل مجنون مراد رفع واقعی است، امّا در مثل نائم تکلیف در حقّش تنجّز ندارد.
کسانی که معتقدند نسبت به ناسی اصل تکلیف هست کسانیاند که قائلاند در خطابات قانونی حالت ساهی و نائم و... اصلاً لحاظ نمیشود و لذا تکلیف هست. امّا به عنوان خطاب شخصی نمیشود به ساهی تکلیف کرد.
البتّه اینها همه روی مبنای اینهاست که حدیث رفع دربارۀ احکام هم جاری شود. ما اصلاً حدیث رفع را یک طور دیگری معنا میکنیم (رفع عنوان عِصیان) و ناظر به رفع عصیان و تمرّد میدانیم که در این حالات ششگانه عصیان و تمرّد بر قانون وجود ندارد و لذا خواهناخواه احکام جزائی مترتّب نمیشوند. بنابراین حدیث رفع به نظر ما اصلاً ناظر به رفع حکم در مقام واقع یا ظاهر نیست.
(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی موسوی، خارج اصول، 21/ 1/ 1390)
اصول
قطع
حجیت قطع
حدیث رفع
ناسی و داشتن یا نداشتن تکلیف