اجماع نزد شیعه 13
اکنون پر واضح است که اجماع در میراثهای ما تاریخچۀ معیّنی دارد که ابهامی هم در آن نیست.
1. تا قرن دوم و اوائل نیمههای قرن سوم در روایات است و جنبۀ جدلی دارد. این اجماع چون در روایات و به مناسبت جدل با اهل سنّت آمده به هیچ نحو ارزش (فقهی) ندارد.
2. در مکتب بغداد و در عبارات سیّد مرتضی و «غنیه» و . . . لفظ اجماع بیشتر جنبۀ تلقّی دارد، نه حکایت از قول معصوم. این قسم مربوط به شواهد وثوق و تنبّه خوبی است؛ یعنی اگر در جایی ادّعای اجماع بود، فقیه باید دست نگه دارد و پیگیری کند؛ چرا که خیلی جاها به نتیجه میرسد. حتّی اگر علاّمه یا فرزند ایشان ادّعای اجماع کردند، نباید به صرف این که جزء متأخریناند از آن چشمپوشی کرد، یا اگر شیخ طوسی در «خلاف» گفت: «دلیلنا إجماع الفرقة و روایاتهم» نباید - چنان که الآن متعارف است - زود از کنار آن گذشت.
3. از زمان محقّق و علاّمه به بعد هم در فروع تفریعی است که شیخ طوسی در «مبسوط» آورده.
4. پس از محقّق اردبیلی تا «جواهر» و تا زمان ما دیگر وضع روشنی ندارد.
بنابراین بر خلاف تصوّر عدّهای از علما که همۀ اجماعات را به یک چوب راندهاند، این اجماعات معیار، زمان و قاعده دارند؛ یعنی دعوای اجماع در هر یک از کلمات سیّد مرتضی، علاّمه، مسئلهای که در آن روایت وجود دارد و یا در مسائل تفریعی که روایتی ندارند نکتهای دارد. از سال 1000 به بعد دعاوی اجماع دو احتمال دارند. گاهی مدّعی اجماع آن را از مثل علاّمه گرفته که نتیجه روشن است و گاهی از مثل سیّد مرتضی گرفته که آن هم حکم خاصّ خود را دارد.
اگر بنا شود اجماعی
را کاشف بدانیم تنها اجماعاتی است که مالک بن انس در کتاب «موطّأ» از علمای مدینه نقل
میکند. مالک بن انس از فقهای اهل سنّتی است
که قائل به حجّیّت خصوص اجماع اهل مدینهاند و در موارد متعدّدی با عبارت «وقد وجدت
أهل العلم ببلدی هذا هکذا یقولون» (و امثال آن) [الموطأ، ج 1، ص 71، کتاب الصلاة، باب
ما جاء فی النداء؛ ج 1، ص 105، باب فی من أدرک رکعة یوم الجمعة و. . . ] ادّعای اجماع
میکند. حال اگر وثاقت نقلی او را قبول کنیم1)
قطعاً امام صادق (علیه السلام) در معقد اجماع او داخل خواهند بود؛ چون سنّ وی هم کمتر
از امام صادق (علیه السلام) است. عجیب این
جاست که مقدار زیادی از اجماعات ادعا شده از سوی او با فقه ما هم میسازد؛ یعنی واقعاً
کلام امام صادق (علیه السلام) است. چنین اجماعی
به قول سیّد مرتضی یک اجماع دخولی خواهد بود.
1) چون روایت صحیحی داریم که ابن ابیعمیر از مالک نقل میکند (حدثنا الشیخ الفقیه أبو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن موسى ابن بابویه القمی (ره)، قال: حدثنا أبی (رض)، قال: حدثنا سعد بن عبد الله، قال: حدثنا أحمد بن أبی عبد الله، قال: حدثنا أبی، عن محمد بن أبی عمیر، عن مالک بن أنس، عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبیه، عن آبائه ـ علیهم السلام ـ، عن علی (علیه السلام)،. . . [الأمالی، ص 128، ح 116]. بهعلاوه این قبیل افراد چون ائمۀ شأن بودند، از دروغگویی احتراز میکردند.
(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی موسوی، خارج فقه، 30/ 8/ 1384)