دست نوشته های استاد... (6)
1. افرادی به سن و سال من خوب یادشان هست که وقتی در انتظار بودی تا نوبتت برسد و دکتر تو را معاینه کند غالباً مجلهای چیزی روی میز بود تا بخوانی و سرگرم شوی. کاربرد بسیاری از مجلات رایج در حوزه هم ـ که غالباً گمان میکنند زبان رسانه را خوب میفهمند و اگر نباشند کار ترویج دین کساد خواهد شد ـ از این حد فراتر نیست.
2. 2 سال قبل که در ایام نوروز به کتابخانهای رفته بودم یکی از همین مجلات را برداشتم و کلی مستفیض شدم. بله، از قول آقایی نقل کرده بود که: حالا علم اصول تقریباً به ثبات رسیده و جای نزاعی باقی نمانده. بنابراین میتوان جزوهای تهیه کرد و این مسلّمات را در آن آورد تا طلاب مستقیم به سراغ تفقه بروند.
3. کمی پیشتر از آن وقتی با دوستی که دکترا هم دارند (البته نباید از ایشان انتظار دارو و درمان داشت؛ چون از همین دکترهای علوم انسانیاند) با ولع دربارۀ حضرت استاد حاج سید احمد مددی ـ حفظه الله ـ صحبت میکردم، فرمودند: شما مگر درس سایرین را دیدهاید که با این لحن صحبت میکنید؟ از قضا خود ایشان هم به درس استاد میآمدند.
4. قدیمها برخی میگفتند: بعد از عمری گدایی شب جمعه را که دیگر گم نمیکنیم. بنده هم یک بار نوشتم: بعد از بیش از دو دهه درسگرفتن و درسگفتن فرق دوغ و دوشاب را میدانم. خب، طبیعی است که با شنیدن حرف وزنش برایم معلوم شود.
5. اخیراً متنی در برخی گروههای تلگرامی دیدم که دربارۀ هنر کتاب نخواندن صحبت کرده و توصیه میکرد افراد تنها کتابهای طراز اول را بخوانند و بر همانها تسلط پیدا کنند و عمر خود را با خواندن مطالب دست دوم و سوم تلف نکنند. در ادامه ملاحظه خواهید فرمود که حرف بیراهی هم نیست.
6. این یادداشت را امروز تقدیم میکنم تا هم فردا که روز تاسوعای مولی الکونین حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) است از استصحاب نگویم و هم اینکه به آقای دکتر خودمان عرض کنم: درسهای دیگر را هم دیدیم، و التماس دعا!
7. چند روز قبل عزیزی در کانال خود از درس خارجی نقل کرده بودند که: «در اصول فقه امروزی استصحاب جزء مسلمات آن شده است و همه اصولیون اخبار را پذیرفتهاند، هرچند که در کلمات قدما از استدلال به اخبار اثری وجود ندارد، و این ضرری به مطلب نمی زند؛ زیرا استصحاب ابتداءً در اصول اهل سنت رایج بوده، از اصول آنها به خاصه راه یافته است و خاصه در ابتدا مثل آنها مشی میکردند بعدها آرام آرام اصول شیعه مستقل شده است و اختلاف ماهوی با اصول آنها پیدا کرده است. شما اگر کتابهای آنها را ببینید متوجه میشوید که اصول آنها خیلی بسیط و غیرعمیق است. اولین کسی که به اخبار استصحاب ملتفت شده و به آنها استدلال کرده است والد شیخ بهایی است».
8. بعد هم چون دیگر این علائم رایج شده پانوشت فرموده بودند که: پ. ن: مبنای والد شیخ بهایی این بوده که استصحاب از باب اخبار حجت است نه از باب ظن شخصی.
9. چون گاهی بذل لطف فرموده و نظر این کمترین را هم جویا میشوند تقریباً منفجر شده و نوشتم: «سلام علیکم. متاسفانه وضع علم در حوزههای علمیه به صورتی درآمده که افراد با کمترین دانش دربارۀ بزرگترین مسائل نظرات کلان و جهانشمول میدهند. اینکه استصحاب در حوزههای علمیه جزء مسلّمات شده هم از آن اوهامات دستاوّلی است که غالباً چنین فکر میکنند و منشای جز استاد ندیدن و خود اهل تتبع و تامل نبودن ندارد. بله، استصحاب در شبهات موضوعیه را هم اصولیها و هم اخباریها حجت میدانند ـ که در این صورت هم جزء قواعد فقه خواهد بود و نه مسائل علم اصول ـ، اما در شبهات حکمیه اخباریها قائل به حجیت آن نیستند و «الیقین» در «لا تنقض الیقین بالشک» را معرف به «ال» عهد و فقط ناظر به یقین به طهارت میدانند که پیشتر صحبت آن بوده، نه مطلق یقین. در زمان ما هم فقیه و اصولی عظیم الشان حضرت آیت الله العظمی خویی آن را حجت نمیدانستند؛ چرا که معتقد بودند در این صورت بین استصحاب حکم متیقّن و استصحاب عدم جعلِ احکام تعارض به وجود میآید. استاد بزرگوار ما حضرت آیت الله حاج سید احمد مددی ـ حفظه الله ـ هم آن را نه به این جهت بلکه به خاطر قصور ادلهاش حجت نمیدانند. مرحوم والد شیخ بهایی برای اینکه وسواس شاه طهماسب را از بین ببرد به روایات یاد شده تمسک کرد و از قضا لسان این روایات هم بیشتر مناسب با رفع وسواس است.».
10. جاهای دیگر آن یادداشت هم جای حرف و حدیث فراوان داشت، اما فعلاً بماند و به "تلک عشرة کاملة" اکتفا کنم. عجالتاً حرفهای تند بند 9 را ندیده بگیرید که اقتضای جوانی و خامی است.