دست نوشته های استاد... (30)
1. یقول الله تعالى لنبیّه (صلی الله علیه و آله): "إِذَا جَاءَکَ" یا محمّد "الْمُنَافِقُونَ" وهم الذین یُظهِرون الإیمان ویُبطِنون الکفر "قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ" أی: أخبروا بأنّهم یعتقدون أنّک رسول الله. فقال الله تعالى لنبیّه: "وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ" على الحقیقة "وَاللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُونَ" فی قولهم: إنّهم یعتقدون أنّک لرسول الله، وکان إکذابهم فی اعتقادهم وأنّهم یشهدون ذلک بقلوبهم ولم یکونوا فی ما یرجع إلى ألسنتهم؛ لأنّهم شهدوا بها بألسنتهم، وهم صادقون فی ذلک. وفی ذلک دلالة على بطلان قول من یقول: إنّ المعرفة ضروریّة. وکُسِرَت "إِنَّ" لأجل اللام التی هی لام الابتداء التی فی الخبر؛ لأنّ لها صدر الکلام، وإنّما زُحلِقَت عن موضعها إلى موضع الخبر لئلّا تجمع بین حرفی تأکید، وکانت أحقّ بالتأخیر؛ لأنّها غیر عامّة، وإنّما کان لها صدر الکلام لأنّها نقلت الجملة إلى معنى التأکید، وکلّ حرف نقل الجملة عن معنى إلى معنى کان له صدر الکلام لئلّا تختلط الجمل. [التبیان فی تفسیر القرآن 10: 11]
2. متن بالا هدیه به همۀ کسانی است که معتقدند برای اجتهاد یک «صمدیّه»ی خوب کافی است، یا اینکه فقیه باید به تکتک نتهای موسیقی ورود پیدا کند، یا اینکه برای تفسیر قرآن باید با شأن نزول آیات آشنا بود و دانستن معانی و بیان ضرورتی ندارد و... .
ملاحظه میفرمایید که شیخ الطائفة الحقّة المحقّة در تفسیر قرآن دارند چه مطالبی و از چه سنخی میفرمایند؟! لابهلایش علت صدارتطلب بودن برخی حروف را هم ـ که خیلیها عمری به دنبالش بودند و مدام از این کمترین میپرسند ـ روشن فرمودند. نکات عالی دیگری هم داشت که فعلاً بماند. خدا توفیق بدهد بتوانم وعدهای را که برای مباحثۀ این کتاب به دوستان دادهام عملی کنم.
3. گفتهاند (به گمانم یک بار حضرت استاد آیت الله مددی تعریف فرمودند): آقای بزرگواری شاکی بود که وقتی میگویم: «پَیاز» به من میخندید. وقتی میگویم: «پُیاز» باز به من میخندید. چه بگویم تا دیگر نخندید؟ گفتند: حاج آقا! همین طور معمولی بفرمایید: «پیاز» تا کسی به شما نخندد. حالا نمیدانم چرا این اعزّۀ بزرگوار اصرار دارند هرچیزی جز درس را بخوانند و همان درس را که در همۀ عالم معمول است رها کنند.
4. ادبیات عرب را خدمت استاد حجت هاشمی خواندم و یادم هست در پاسخ به این پرسش که: «اگر باید هرکاری را با گفتن "بسم الله" آغاز کنیم خود "بسم الله" را با چه شروع کنیم؟ یک "بسم الله" دیگر یا همین "بسم الله" کافی است؟ و در این صورت سر از دور و یا تسلسل در خواهد آورد» میگفت: «دُسومة کلّ شیء بالدهن ودُسومة الدهن بنفسه» و «مُلوحة کلّ شیء بالملح ومُلوحة الملح بنفسه» و همین "بسم الله" کافی است. بعد دیگر سر درددلش باز میشد که: قدیم روغن برای چرب کردن استفاده میشد و حالا روغنها آن قدر بیخاصیت و بهدردنخور شدهاند که برای چرب کردن خود آنها باید از روغن دیگری استفاده کنی.
5. سالهای نه خیلی دور سر و کلۀ یکی به نام پروفسور میرزایی پیدا شد که خود را شاگرد خلف بروسلی میخواند و کمکم ادعای امام زمانی و امثال آن کرد. به اینهایش کاری ندارم. در عکسهایی که از خودش پخش میکرد دو بادیگارد قلچماق(1) هم چپ و راستش ایستاده بودند که کسی خدایناکرده نگاه چپ به او نکند. طبیعی است خیلیها هم به او بخندند که: تو که خودت را شاگرد مبرّز بروسلی میدانی دیگر بادیگارد برای چه؟ آخر آن مرحوم جنّتمکان خُلدآشیان وقتی توی فیلم مثلاً وارد محلۀ چینیها میشد تمام کوردلان را میتکاند و همۀ بدخواهان را سر جایشان مینشاند و آخرالأمر حتی خطّ اتوی شلوارش هم به هم نمیخورد.
6. حالا هی صحبت از «شورای فقاهت»
بفرمایید که مثلاً باید عدهای جمع شوند و برای رسیدن به حکم الله هماندیشی کنند و... .
پانوشت:
(1) واژۀ ترکیِ «قلچماق» از دو جزء تشکیل شدهاست: قُل (دست؛ بازو) + چماق. بنابراین «قلچماق» دراصل یعنی کسی که بازوهایی قوی مانندِ چماق دارد. [مأخذ: داستانِ واژهها، نوشتۀ استاد بهروز صفرزاده]