دست نوشته های استاد... (31)
1. یک بار از قول استاد بزرگوار حضرت آیت الله حاج سید احمد مددی نوشتم: اصولاً تاریخ فقه شیعه این طور است که در دورانی که نصوص و روایات بود به نصوص برمیگشتند و کمکم در فقه شیعه انتقال به فقه پیدا شد. احتمالاً از قرن 3 به بعد (سالهای 230) دوران انتقال از نصوص به فتاوا بود که روایات را تغییر دهند و متون فقهی بنویسند. این رویّه تا یکی دو قرن ادامه پیدا کرد و «فقه الرضا» و «مقنع» و «هدایه» و «رسالۀ شرائع» علیّ بن بابویه (پدر مرحوم صدوق) از کتب خوب این دوراناند. بهتدریج کتبی مثل «نهایه» و «مقنعه» و «کافی» ابوالصلاح نوشته شد که قدری سروسامان فقهی به کتب دادند و پس و پیش کردن در عبارات را داشتند. «مبسوط» شیخ سبک کار را عوض کرد؛ یعنی روی فقه تفریعی(1) اهل سنت رفت و سبک را از آنها گرفت و بر اساس فقه شیعه تالیف کرد.(2) بعدها تقریباً شکل نهایی و مرتبتر این کار در قرن 7 در «شرایع» و کتب علّامه صورت گرفت که نوعی جمع بین فتاوایی بود که از نصوص گرفته شده بود و برخی فروعی که شیخ در «مبسوط» آورده بود. به این ترتیب کتابهای فقهی شکلی منسجم و مرتب پیدا کردند و تجمیعی شد بین فقه روایی و مأثور و فقه تفریعی ما.
2. مرحوم شیخ طوسی در علم فقه کتاب دیگری به نام «خلاف» هم دارند که در فقه مقارَن به رشتۀ تحریر درآمده. به این ترتیب یک عالم بزرگوار شیعی سه کتاب سترگ با تنوع 3 دیدگاه فقهی تألیف فرموده.
3. حالا اما زمزمۀ تشکیل شورای فقاهتی به گوش میرسد و انسان ناخودآگاه به یاد این شعر میافتد که:
از دستبوس میل به پابوس کردهای/ قربان تو ترقّی معکوس کردهای
4. احتمالاً دیگر باید در صحت عباراتی مانند «کم ترک الأوّلون للآخرین» شک کرد و به سراغ «هر سال دریغ از پارسال» رفت.
5. یکی دو روز است که جناب استاد بحث استصحاب را به پایان رسانده و وارد بحث «تعادل و تراجیح» شدهاند که از امّهات مباحث اصولی است و طبعاً نقش بهسزایی در فرآیند اجتهاد ایفا میکند. از باب «فلیبلّغ الحاضر للغائب» وظیفۀ خود دانستم تا بدین ترتیب به اطلاع همۀ دوستان و سروران ارجمند برسانم؛ که بر رسولان بلاغ باشد و بس.
پانوشتها:
(1) یعنی مواردی که حکم آنها صریحاً در روایات بیان نشده و باید حکمشان را با متفرّع کردن بر مواردی که بیان شده بهدست آورد. نام مبارک امام باقر (علیه السلام) که از مادۀ «بقر» به معنای شکافتن گرفته شده نیز به همین مناسبت بوده و در واقع اولین کسی که در دنیای اسلام فقه تفریعی را در پاسخ به نیازهای روزافزون جامعۀ اسلامی بنا فرمود وجود مبارک ایشان است.
(2) توضیح ضروری اینکه: کتابی که مبنای کار مرحوم شیخ قرار گرفته هیچ ارتباطی به «المبسوط» سرخسی ندارد؛ که یکی فقه شافعی و آن دیگری حنفی است. اینها را البته وامدار استاد بزرگوارم حضرت آیت الله حاج سید احمد مددیام، وگرنه یک بار در مجلسی حضرت آقایی که میزبان ایشان را عضو جامعۀ مبارکۀ... و مجلسِ... معرفی کرد با لحنی مطنطن اصرار داشتند که مرحوم شیخ کتاب «مبسوط» خود را بر اساس «المبسوط» سرخسی تألیف فرموده و البته با مراجعۀ دقیق حقیقت امر روشن میشود.
امروز اظهار نظری از یکی از دوستان سابق دیدم که جای تأمل فراوان داشت. ایشان مرقوم فرموده بودند: «حدود 17 سال پیش که کتاب النکاح را نزد سیدنا الاستاذ آیت الله مددی میخواندیم، با کمک از روایات اسماعیلیه به نتایج بسیار خوبی در باب قاعدۀ الزام رسیدیم (البته لابد منظورشان «رسیدند» بوده) که این نتیجه با مجموع شواهد کتاب الهی و سنت قطعی معصومین ـ علیهم السلام ـ هماهنگی دارد. چند سال پیش از آیت الله... مفاد قاعدۀ الزام را پرسیدم، وقتی فهمیدم ایشان مطلقاً به این قاعده عمل میکنند، تازه فهمیدم افق دید آیت الله مددی چقدر جلوتر از آیت الله... است. آیت الله مددی به معنای درست قاعدۀ الزام وقتی رسیدند که تجمیع شواهد و از جمله شواهد کتب اسماعیلیه بود که به معنای درست این قاعده پی بردند. حفظه الله».
البته ممکن است کسی گمان کند که بنده مانند ابنغضائری (پسر) بنایم بر جرح همۀ علمای دیگر است، اما اوّلاً با توضیحات این عزیز دل بزرگوار شاهد از غیب رسیده، و ثانیاً
تو و طوبی و ما و قامت دوست/ فکر هر کس به قدر همت اوست