دروس استاد عرفانیان

پـایگـاه ارائـه مطـالب و دروس حـوزوی استـاد عـرفـانیان

دروس استاد عرفانیان

پـایگـاه ارائـه مطـالب و دروس حـوزوی استـاد عـرفـانیان

کانال تلگرام دروس استاد عرفانيان

صوت دروس در ایتا

نرم افزار اجرای فایل ها

نرم افزار دانلود فایل ها

آخرین بارگذاری دروس

ابزار کار آمد

آخرین نظرات

پربیننده ترین مطالب

آخرین مطالب

دست نوشته های استاد... (34)

سه شنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۵۳

1.  سال‌ها قبل برای کار تحقیق به کتاب‌خانۀ معظمی می‌رفتم که پر از کتاب‌های مورد نیازم بود و فضای خوبی در اختیار رفقا قرار داشت. البته افسوس و صدافسوس که: آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.

یک روز که موقع صرف ناهار با مؤسس محترم و برخی کارکنانش دور هم نشسته و مشغول أکلاً لمّاً بودیم به‌مناسبتی صحبت از ابن ابی‌جمهور به میان آمد و من داغ دلم تازه شد و... .

مدتی بود که مستخدمی آورده بودند که از حرکات و سکنات آخوندی خیلی خوشش می‌آمد و به دنبال جفت و جور کردن سیادت و عبا و عمامه برای خود بود. بین خودمان بماند حتی یک بار عکسی از خودش را در لباس روحانیت و با عمامه‌ای مشکی به من و تعدادی از دوستان نشان داد و الحقّ و الانصاف خیلی هم خوش‌لباس بود.

الغرض، ایشان هم برای خالی نبودن عریضه خودش را وسط انداخت و گفت: «می‌گم آسید حسن آقا (منظورش رئیس کتاب‌خانه بود)! این ابن ابی‌جمهور هم انگار مالیخولیا داشته.» من که همان کنار سفره غش کردم و از خنده روده‌بر شدم و دوست کتاب‌خانه‌دارمان که کارد می‌زدی خونش درنمی‌آمد به او توپید که: آقای...! حدّ خودت را بفهم. ابن ابی‌جمهور از علمای شیعه بوده و... .

2.  نگویید: «عجب حکایتی!» که باور نمی‌کنم مثل و مانندش را ندیده باشید. ماشاءالله دیگر همه به خود اجازۀ اظهار نظر در همه چیز آن هم در قد و قوارۀ یک متخصص طراز اول را می‌دهند و به تعبیری: آن قدر کشته فزون است کفن نتوان کرد!

3.  سال قبل برای کارهای مطالعاتی و استراحتی مختصر به کتاب‌خانۀ دیگری می‌رفتم که به لطف دوستان امکان این کار در طبقۀ پایین آن جا مهیا بود. کم‌کم با عزیز پابه‌سن‌گذاشته‌ای آشنا شدم که با تلاش فراوان داشت صرف ساده را درس می‌گرفت. به‌تدریج رفقا ایشان را متقاعد کردند که این عرفانیان هم چیزهایی بلد است و تو هم بیا با همین سبک و سیاق درس بخوان و فایل‌ها را گوش کن و... .

دردسرتان ندهم. بعد از قریب یک سال، حالا ـ بحمد الله ـ مشغول خواندن سیوطی و حفظ کردن اشعار «الفیّه» است. امروز از من پرسید: مگر در تعریف «تمیز» نمی‌گویید: «اسم بمعنی "من" مبین نکرة/ یُنصَب تمییزاً بما قد فسّره»؟ خب، اگر تمیز متضمن معنای «من» است پس چرا مبنی نمی‌شود؟ نکند شباهتش مُدنی نیست؟ (ماشاءالله، چه‌قدر هم خوب این حرف‌ها را یاد گرفته!)

4.  بنده هم که مثل همیشه خالی‌الذهن خالی‌الذهن هستم گشتم و گشتم و این دو عبارت را پیدا کردم که: قال الموضح فی الحواشی: ولیس المراد بقولهم فی التمییز: «بمعنى "من"» أن تکون «من» مقدَّرة قبله لئلّا یخرج عنه المحوَّل عن الفاعل والمفعول والمبتدأ وتمییز العدد، وإنّما المراد أنّ الاسم جیء به لتبیین الجنس کما یجاء بـ«من» المبیّنة للجنس، لا أنّ ثمّ «من» مقدَّرة [شرح التصریح على التوضیح 1: 617]، والمراد بکونه بمعنى «من» أنّه یفید معناها لا أنّها مقدَّرة فی نظم الکلام؛ إذ قد لا یصلح لتقدیرها [حاشیة الصبّان على شرح الأُشمونیّ 2: 288].

به‌نظرم خلاصه‌اش این می‌شود که تمیز در جمله همان نقشی را ایفا می‌کند که «من» بیانیه بر عهده دارد (رفع ابهام از ماقبل)، نه این‌که متضمن معنای «من» باشد.

5.  اگر در زندگی‌ام تنها توانسته باشم تاثیری این‌چنین به وجود آورم و حتی افرادی مثل آن مستخدم بی‌نوا را هم با قدر و قیمت درس و بحث آشنا کرده باشم بارها و بارها می‌گویم:

الحمد لله بقدر الله‌ی/ لا قدر وسع العبد ذی التناهی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی

اسکرول بار


هدایت به بالای صفحه

ابزار رایگان وبلاگ

دست نوشته های استاد... (34) :: دروس استاد عرفانیان