دست نوشته های استاد... (42)
1. مرحوم آیت الله میرزا علی آقا فلسفی بزرگترین عالم شهر ما به حساب میآمد و شلوغترین درس خارج را داشت. اما بارها و بارها با همین دو چشم خودم دیدم که زنبیل به دست و بدون دورباد و کورباد برای تهیۀ سبزی و گوجه و بادمجان به خیابان شاهرضانوی سابق و آزادی فعلی میآمد.
2. یک بار سؤالی داشتم و برای نماز مغرب و عشا خدمتشان در مسجد بنّاها مشرف شدم. بعد از نماز جلو رفتم و بعد از عرض ادب و ارادت سؤالم را دربارۀ ادلّۀ «سابّ النبیّ (ص) یُقتَل» مطرح کردم. خندۀ شیرینی کردند که خدا گواه است هنوز بعد از حدود 20 سال حلاوتش را در دلم احساس میکنم. با همان خندۀ نمکین پرسیدند: میخواید کسیو بکشید؟ عرض کردم: نه آقا! استدعا میکنم. موضوع یک تحقیقه و دارم ادله رو بررسی میکنم.
3. جایی خواندم که هربار کسی از ایشان چیزی میپرسید پاسخ میدادند و اضافه میکردند: این البته نظر بنده است و اصراری ندارم کسی قبول کند. این را آوردم تا عرض کنم عرائضی که جناب آقای زمانی عزیز از قول بنده در اینجا قرار میدهند مطالبی است که به ذهن این کمترین میرسند و هیچ اصرای بر قبول آنها از سوی رفقای گرانقدر ندارم.
4. ایشان را قیاس بفرمایید با روحانی کارآفرینی که چند سال قبل تلویزیون کجسلیقهمان با بهبه و چهچه نشان میداد و هنر بندۀ خدا پرورش شترمرغ بر بام خانهشان بود. به گمانم توضیح اضافه لازم نیست.