دست نوشته های استاد... (48)
1. وفروض الکفایات کثیرة، وضابطها «کلّ مهمّ دینیّ تعلّق غرض الشارع بحصوله حتماً، ولا یقصد به غیر من یتولاه». ومن أهمّه الجهاد بشرطه، وإقامة الحجج العلمیّة، والجواب عن الشبهات الواقعة على الدین، والتفقّه، وحفظ ما یتوقّف علیه من المقدّمات العلمیّة والحدیث والرجال، فیجب نسخ کتبه وتصحیحها وضبطها على الکفایة، وإن کان المکلَّف بذلک عاجزاً عن بلوغ درجة التفقّه قطعاً؛ فإنّ ذلک واجب آخر، ومنها روایتها عن الثقات، وروایة الثقة لها لیحفظ الطریق، ویصل إلى من ینتفع به، فینبغی التیقّظ فی ذلک کلّه؛ فإنّه قد صار فی زماننا نسیاً منسیّاً. [مسالک الأفهام، ج 3، ص 8 ـ 9]
2. چندی پیش موضوع انشاء پسرم در مدرسه دربارۀ شغل پدر بود. برایش توضیحاتی دادم و نوشت. یکی هم اینکه چیزی حدود 30 سال قبل پدرش (یعنی این کمترین بندۀ خدا) تراشکار بوده. نه شاگرد مغازه، بلکه تراشکاری که در نبود استاد مغازه را میچرخانده و... . خدا را بینهایت شاکرم که توفیق آشنایی بیشتر با معارف اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را نصیب فرمود. حقیقتاً به درگاه ربوبیاش عرض میکنم:
ما نبودیم و تقاضامان نبود/ لطف تو ناگفتۀ ما میشنود
بیآنکه تقاضا کنم و به درگاهش بنالم دستم را گرفت و وسط نعیمش گذاشت.
3. زمانی چند نفر از افراد فامیل از یکی از دوستانشان که ظاهراً چهرۀ موفقی بود و داشت لیسانس فیزیک میگرفت و در حوزه هم مشغول به تحصیل بود خواستند با من صحبت و در صورت لزوم راهنماییام کند. در مراسمی مرا که طلبۀ جوانی بودم و تازه داشتم در دانشگاه فیزیک میخواندم کنار کشید و مطالبی گفت. من هم مثل امروز سری پرشور داشتم و با اجازۀ شما حسابی از خجالتش درآمدم. بعداً گفته بود: ایشان (باز یعنی بنده) دور ذهنش حصاری کشیده و به کسی اجازۀ ورود به آن را نمیدهد.
4. در این 20 و چند سال من همان هستم که بودم و خدا را شکر به جایی هم نرسیدم و البته ساعاتی را که در محضر استاد بزرگوارم حضرت آیت الله مددی هستم و یا محضر استاد دیروز و امروز و همیشهام جناب موسوی تهرانی سپری میکنم جزء عمرم حساب نمیکنم؛ که:
ایام خوش آن بود که با دوست به سر شد/ باقی همه بیحاصلی و بیهنری بود
ایشان اما درسش را در دانشگاه ادامه داد و فوق لیسانس و دکترای فلسفه گرفت. بعدها دوستان مشترکی به تورمان خوردند که پیش هردوی ما درس میخواندند و یک بار به یکی از این دوستان ابراز کرده بود که: کاش در حوزه میماندم.
5. این را عرض کردم تا اگر در این راه قدم گذاشته و هنوز دارید ادامه میدهید بدانید که کار دیگران از شما هم برمیآید، اما کاری که شما میکنید اگر حقیقتاً همان باشد که اهل بیت عصمت و طهارت از ما میخواهند از کمتر کسی ساخته است. طبعاً باید همان شوید که امیر مؤمنان (علیه السلام) در وصیت به فرزند خویش و همۀ فرزندانشان در طول تاریخ فرمودند: «ولا تأخذک فی الله لومة لائم» (هیچ وقت ملامت ملامتکنندگان در راه خدا مانع کارت نشود. [نهج البلاغة، ج 3، ص 39، ضمن نامۀ 31]). همیشه این بیت شعر را برای دوستان میخوانم که:
من نمیگویم سمندر باش یا پروانه باش/ گر که قصد سوختن داری بیا مردانه باش