دست نوشته های استاد... (66)
1. سرور عزیز بزرگواری خبر از ـ احتمالاً و خدایناکرده ـ ابتلای خود و برخی اعضای خانوادۀ معظمشان به این ویروس داده و خواستهاند هم خودم برای شفای عاجلشان دعا کنم و هم از اساتید معظم برایشان التماس دعا داشته باشم. خدا به حق عزیزان درگاهش این بلا و مصیبت را هرچه سریعتر از این مردم نجیب دردمند دور کند و بر تن همگان لباس عافیت بپوشاند. شما که ـ بحمدالله ـ دشمن ندارید، اما اگر بر فرض محال دشمنی میداشتید یقیناً راضی نمیشدید حتی دشمنتان به این مریضی مبتلا شود. چون خیلی به ایشان و خاندان مکرمشان ارادت دارم خواستم از محضر مبارک همۀ دوستان تقاضا کنم برای همۀ بیماران ـ از هر کیش و آیینی که هستند، مگر ناصبی باشند که آبمان توی یک جو نمیرود ـ دعا بفرمایید.
2. یک بار عید نوروز خانۀ بندۀ خدایی رفتیم که هرچند سال یک بار خانهشان میروی تا متهم به خیلی چیزها نشوی. صاحبخانه هم ذوق کرده بود و هم سفت و سخت مشغول پذیرایی بود و یادش رفت تلویزیون را بزند روی شبکههای داخلی. طفلکی پسرم که تا به حال از این جک و جانورهایی که مشغول حرکات موزون بودند ندیده بود با تعجب پرسید: بابا! چرا تلویزیون اینا این جوریه؟ به گمانم یکی دو روزی است تلگرامم یک جوری شده. مدام برایم پیامهایی از بهشت میآید و پرستارانی که مانند دلاوران شاکی السلاح (غرق در زره و سلاح) تا بن دندان مسلحاند، اما گاهی حرکات و سکناتی میکنند (ماشاالله هزار ماشالله سکنات که ندارند و یک پارچه حرکاتاند) که میل و رغبت انسان به بهشت برین الهی صد چندان میشود. اولاً یک وقت هوس رفتن به این بهشت به سر مبارکتان نزند؛ چون من و شما شانس نداریم و به جای اینها ممکن است خازنان جهنم و مثلاً به جای قطام، وردان را بالای سرمان بفرستند. ثانیاً ماندهام اینها را باور کنم یا فرمایشات صدا و سیمایمان را که تلاش دارد حرکت واقعاً مقدس این دوستان را با جانفشانیهای خطشکنان جبهههای نبرد حق علیه باطل پیوند بزند؟! یاد حرف شخصی افتادم که میگفت: حافظ انسان کامل نبود، بلکه کاملاً انسان بود.
3. کانال نامههای حوزوی یادداشت بزرگواری را گذاشته که اعلام کرده غریبه و آشنا نگرانش شدهاند و مدام احوالپرس ایشان هستند و فرموده: «آنقدر تماسها زیاد شد که به فکر افتادم گوشی مدرنتری بخرم و پیام ضبط شده بگذارم که: در صورت تمایل به شنیدن تکذیبیۀ آلوده شدن به کرونا، عدد یک، درصورت تمایل به داشتن اطلاعات کرونایی از شهر قم، عدد دو، در صورت درخواست استخاره و بیان التماس دعا، عدد سه را شماره گیری نموده و عدد چهار را هم بگذارم برای همه موارد.» خب، باید عرض کنم: خوشبختانه من آنقدر در زندگی بر خلاف همۀ جریانها شنا کردهام که همه جا واقعاً عنصر نامطلوبی قلمداد میشوم و جز عدۀ معدودی حتی به ذهن خیلیها خطور نکرد که فلانی زنده است یا... . تنها آرزویم این است که اگر مشیت الهی بر بردن این کمترین تعلق گرفت، فقط «فاتحه اخلاص» فراموش دوستان نشود. به هر تقدیر هرچه شد باز هم یادتان باشد «صدیق کلّ امرئ علمه، وعدوّه جهله». تا میتوانید درس بخوانید و مرد ببینید. ممکن است زحمات شما و بیدارخوابیهایتان را کسی نبیند، اما «هون علیّ ما نزل بی؛ إنّه بعین الله» پیام سرور و سالار شهیدان برای من و شما تا قیام قیامت است.