دست نوشته های استاد... (77)
1. اینکه مدام تقاضا میکنم تا میتوانید درس بخوانید و استاد ببینید تنها بخشی از کار است. رکن دیگر، فکر کردن است. اگر تنها بشکۀ علم شویم و نتوانیم از آنچه آموختهایم استفادۀ بهجا کنیم همینی میشود که عرض خواهم کرد. یکی از الطاف خداوند به استاد بزرگوارم حضرت آیت الله مددی هم همین است که با این سن و سال هم از همۀ ماها بیشتر مطالعه میفرمایند و هم بیشتر فکر میکنند.
2. صبح در کانالی از قول آقای دکتری نوشته بود: «امام رضا ـ علیه السلام ـ در ٥٥ سالگى در سال ٢٠٣ هجرى در طوس مسموم و شهید شد. حتماً ایشان نمىدانست که میوه یا غذا را مسموم کردهاند. چرا وقتى فهمید مسموم شده و دچار التهاب و درد ناشى از مسمومیت بود، خود را شفاء نداد؟ پیداست مرقد ایشان دارالشفاء أمراض جسمى نیست، کانون توجه و معنویت است» و: «حضرت معصومه که سلام بر او باد، در جوانى، در بیست و هفت سالگى در قم بیمار شد و در گذشت. چرا خودش را شفاء نداد؟ بدیهى است که حرم و مرقد ایشان دارالشفاء نیست. مرکز توجه انسان به معنویت است. هر کارى اسباب خودش را دارد و مقرونة باسبابها. این جماعت که از جهل مقدس آکندهاند، بیمارند».
میخواستم مثلاً عرض کنم: ایشان فرد مطلعی نیست، ولی دیدم در بهشت خاکستری خود ماشاللا هزار ماشاللا زبان عبری و هزار و یک چیز دیگر را هم بلد است و این «حتماً ایشان نمیدانست...» و «بدیهی است که...» قاعدتاً باید برخاسته از احساس دانشی سرشار و اعتماد به نفسی بالا باشد. خب، اجازه دهید همین جا به علمای اهل سنت تبریک بگویم که سالها گفتند و گفتند تا عوامشان و بسیاری از اینوریها باورشان شد که اگر امام (علیه السلام) غیب میدانست باید جلوی شهادت خود را میگرفت و مگر میشود انسان عاقل بداند اگر انگور مسموم بخورد کشته میشود و باز هم آن را بخورد؟ و مگر این خودکشی و یا دستکم کمک به قتل خود نیست؟
3. تقاضا میکنم فقط و فقط به فکر پاس کردن درسها نباشید و کمی هم با علم زندگی کنید، مخصوصاً علم منطق و آن هم منطق تکوینی که در نهاد هر انسانی هست و ربطی به افلاطون و ارسطو و ... ندارد. توضیح اینکه: ما در موارد اینچنینی علم به ملازمه داریم ـ که اگر مثلاً به فلان جا برویم کشته خواهیم شد ـ و لذا موظفیم جلوی تحقق ملازمه را بگیریم و به آن جا نرویم تا کمک به قتل خود نکنیم و مثلاً خودکشی محقق نشود، اما امام (علیه السلام) علم به لازم و تحقق حتمی آن دارند (وگرنه اصلاً علم صدق نمیکرد و جهل مرکب بود) که بین این دو علم تفاوت آشکاری هست. این را آن شاعر رند ـ البته اگر این شعر واقعاً مال او باشد ـ خوب فهمیده و به نفع خودش از آن استفاده کرده که:
می خوردن من حق ز ازل میدانست/ گر می نخورم علم خدا جهل بود
4. از سوی دیگر، غیب دانستن یک انسان عادی هم جای تعجب ندارد، چه رسد به امام (علیه السلام) ـ که ما معتقدیم به واسطۀ رسول مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) از پستان وحی نوشیده ـ؟! هنوز یادداشت مرحوم میرزا مهدی اصفهانی جلوی چشمم رژه میرود که: «عمر این حقیر به جفر کامل 63 سال است و تا کنون 40 سال آن سپری شده» و دقیقاً هم در همان زمان موعود به رحمت خدا رفت. بنابراین دیگر چه جای تعجب که امام (علیه السلام) که ملائک عالمِ امر شبِ قدر هر سال به محضرش میشتابند و رتق و فتق امور را با او هماهنگ میکنند از مسائلی اینچنین مطلع باشد؟!
خب، اشکالی ندارد. بسم الله! شروع بفرمایید به خواندن تا در کتاب شریف «کافی» ملاحظه کنید که: «قد کان رشید الهَجَریّ یعلم علم المنایا والبلایا، والامام أولى بعلم ذلک» [الکافی، ج 1، ص 484، ح 7] و «وقد کان رشید الهجریّ مستضعفاً، وکان یعلم علم المنایا والبلایا، فالامام أولى بذلک» [بحار الأنوار، ج 42، ص 123، ح 5] (رشید هَجَری هم این چیزها را میدانست، چه رسد به امام (علیه السلام)؟!).
5. به گمانم تا این جای کار دستگیرتان شد که امامشناسی بسیاری از افرادِ این طرفِ خط چیزی توی مایههای دیگران است و مثلاً فکر میکنند امام (علیه السلام) هم کسی مثل قدّیسها در عالم مسیحیت است و حالا خیلی محبت کنند او را یک سر و گردن بالاتر میدانند. بله، «أبی الله أن یجری الاُمور إلّا بأسبابها»، ولی چه مانعی دارد خداوند دست عزیزانش را در عالم وجود باز گذاشته باشد تا اگر صلاح دانستند به بعضیها فازی هم بدهند؟ چه باک از اینکه ما را صاحبان جهل مقدس بدانند؟! عرض میکنیم:
ای که یک گوشۀ چشمت غم عالم ببرد/ حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد