دست نوشته های استاد... (106)
1. دوران دبیرستان دبیر فیزیکی داشتیم که انصافاً باسواد بود. البته چپهتراش و طبعاً با تفکراتی از همان جنس. بهمناسبت و بیمناسبت گریزی به مباحث دینی هم میزد و مثلاً وقتی دربارۀ شکست نور و خسوف و کسوف صحبت میکرد و به گمانش دیگر حقیقت بحث روشن شده بود میگفت: ولی قدیما که چیزی در ابن باره نمیدونستن میگفتن: این جور وقتا باید دو رکعت نماز آیات بخونین.
2. واقعاً چیز عجیبی بود، تا اینکه یک بار خودش رمزگشایی کرد و معلوم شد سالهای منتهی به انقلاب، او که درسش هم خوب بوده بنا بوده برای ادمۀ تحصیل به آمریکا اعزام شود که با به راه افتادن امواج خروشان انقلاب ـ چون مثل زمان ما نبود که لااقل ژن خوب مجوّز رفتن شود ـ عزم رحیلش بدل میشود به اقامت و دیگر بندۀ خدا که حکومت را تجسم عینی اسلام میدید هر وقت مجالی پیدا میکرد از خجالت دین خدا درمیآمد.
3. بهمناسبتی که در بند چهارم عرض خواهم کرد یاد ایشان افتادم که دربارۀ فرمول شیمیایی نمک طعام (NaCl) که همه جای دنیا و در پیش از انقلاب در ایران ما هم به «ClNa» معروف بود ادعا میکرد کسی گفته: چون «Na» دارای بارالکترونی مثبت و «Cl» دارای بارالکترونی منفی هستند نخواستیم «ClNa» بگوییم و با منفی شروع کنیم. بععععععععععععلهههههههههههه.....
4. این «برگزاری درس خارج فقه مسایل "کرونا ویروس"» البته خیلی چیز مبارکی است و نشان میدهد ما خیلی بهروز هستیم. الحمد لله و بترکد چشم حسود. اما تعبیر "کرونا ویروس" خیلی «بهروز»تر و اصلاً «بهشب» است؛ چون در فارسی قاعدتاً با این سواد آبپاشی که من دارم باید گفت: "ویروس کرونا"، نه "کرونا ویروس"، مگر اینکه مانند درسهای از ما بهترون این درس هم به زبان انگلیسی ارائه شود که دیگر من از آن چیزی سردرنمیآورم.
5. خانم متین و معقولی است یادداشتهایش را پراکنده و گاهگاه میخواندم. 2 ـ 3 روز قبل نوشت ـ که آتش گرفتم ـ:
چند روز پیش برای امری ضروری از خانه بیرون رفتم و دیدم زن جوانی که همیشه سر خیابان بساط میکرد و لیفهای کامواییاش را میفروخت دوباره بعد از یک ماه بساطش را پهن کرده و مشغول بافتن است. خوشوبشی کردیم و پرسیدم: نمیترسی از بیماری؟! لبخندی زد و گفت: میترسم، ولی در این یک ماه پسانداز یک سالم تمام شد!