دست نوشته های استاد... (108)
1. دارد فیلم «ادیسون» را نشان میدهد که حدود 40 سال پیش دیده بودم و سالها در انتظار که دوباره ببینم، اما مشغول جارو کردن مطالب خانمی اهل قلمم که هم خوشقلم است و هم خوشذوق. با اجازۀ شما گاهی ناخنکی میزنم و مطلبی برمیدارم تا جوری که میخواهم بپزم و تقدیمتان کنم. این برادر «توماس آلوا ادیسون» را مادرش به بهانۀ اینکه در مدرسه چیز زیادی یاد نمیگیرد از مدرسه برداشت و خودش در خانه مشغول تعلیم او شد. البته این کار امروز امکانپذیر نیست و یا لااقل بسیار دشوار است و بچه هم اجتماعی بارنمیآید، اما خودم و پسر بزرگم در این مدت تعطیلات اجباری کرونائیه کلی مطلب گیرمان آمده. فعلاً این یکی از کانال همان بانوی اهل فرهنگ خدمتتان.
2. در کتاب «گفتوگو با عباس زریاب خویی» جز اینکه به مباحث مهمی چون نظریۀ تاریخ و تاریخنگاری پرداخته میشود خواننده میتواند از دریچۀ نگاه نکتهسنج تاریخشناسی دقیق و پخته با احوال و رویکرد برخی رجال ـ چون سید ضیاء، مصدق، قوامالسلطنه، تقیزاده و دیگران ـ آشنا شود، کتاب تاریخ را ورق بزند و بخشی از رویدادهای مهم تاریخ معاصر ـ چون وقایع آذربایجان ـ را تماشا کند. علاوه بر اینها گفتوگویی سودمند دارد در باب نظام آموزشی حوزههای قدیم و شباهت آن با دانشگاههای ممتاز جهان که بسیار جالب توجه است.
میدانیم دانشمندانی چون قزوینی، تقیزاده، کسروی، بهار، همایی، فروزانفر، زریاب، شهیدی، شفیعی و خیلیهای دیگر در دامن حوزهها پرورش یافتند. سپس تربیت حوزوی را با روشهای نوین تحقیقی گره زدند و به عرصه آمدند.
عباس زریاب خویی نیز هم در نظام قدیم (آخوندی) درس خوانده بود، هم در نظام دانشگاهی جدید. هم در دانشگاههای ایران تدریس کرده بود هم در دانشگاههای خارج و با حالوهوا و چندوچون فضای آموزشی داخل و خارج بهخوبی آشنا بود. نظر او را دربارۀ نظام آموزشی حوزوی بخوانیم:
"این را صادقانه میگویم که حوزهها یک محیط باز و علمی بود؛ یعنی کسانی که آن جا میرفتند اساساً بهخاطر دانش و علم میرفتند و از خیلی جهات به دانشگاههای اروپا شباهت داشت. اینکه میگویند: «آکادمیش فرایهایت» یا «آکادمیک فریدام» (یعنی آزادی آکادمیک) این در حوزهها بود. اصلاً وقتی کسی به حوزهها میرفت و درس میخواند کسی به او نمیگفت: چرا آمدهای؟ چهکار میکنی و از کجا میخواهی شروع کنی؟ همین که میدیدند عاشق درس است، یک حجرهای به او میدادند. گاهی هم یک حقوقی در حدّش معین میکردند. حالا کاری به این نداشتند که امتحان بدهد یا ندهد. اگر میخواند و برجسته میشد، این برجستگیاش خود به خود معلوم میشد؛ یعنی در جریان مباحثات ـ همین مباحثاتی که اسمش در دانشگاههای اروپا «کنفرانس» یا «سمینار» است ـ برجستگی افراد معلوم میشد. آنهایی که درس نمیخواندند و استعداد نداشتند، وضع آنها هم معلوم میشد. در عمل اینطور بود که آدمی که درس نمیخواند و پیشرفت نمیکرد طبیعتاٌ مطرود بود و در مباحثات به او اعتنا نمیکردند. این عدم اعتنای طبیعی یک نوع رفوزگی بود، یک نوع مردودیت بود و یک نوع سرشکستگی، و این به نظر من فوقالعاده بود. همین امر به صورت دیگری در دانشگاههای اروپا بود. چون در دانشگاههای اروپا دانشجو میتوانست تا ابد برود و اسمنویسی کند که میگفتند: ابیاشتودنت (یعنی دانشجویان ابدی). تماس با استاد هم در دانشگاههای اروپا و هم در حوزهها خیلی خیلی مهم بود. در دانشگاههای اروپا، استاد یک شاگردی را میپسندد و با او تماس میگیرد و او را تربیت میکند... نظیر همین در حوزهها جریان داشت. استادی بود وقتی که میدید شاگردش خیلی برجسته و خوب است، با او تماس نزدیک پیدا میکرد و راهنمایی میکرد... حوزههای قدیمی اینجوری بودند و خود بنده هم وقتی رفتم قم کسی به من نگفت: کی هستی؟ گفتم: آمدهام درس بخوانم. گفتند: حجره میخواهی؟ این حجره... این روح را من با یک تفاوتهایی در آسوان و در دانشگاههای آمریکا دیدم". (گفتوگو با دکتر عباس زریاب خویی، به کوشش غلامحسین میرزا صالح، نشر و پژوهش فرزان روز / ۱۳۸۱، ص ۱۵)
3. سرکار خانم در ادامه مرقوم فرمودهاند: اگر همین فضا را با دانشگاههای امروز مقایسه کنیم، میبینیم چطور نظام آموزشی سیر پسپسکی داشته و ترقّی معکوس کرده. از واداشتن دانشجو به ارائۀ پایاننامههای آبکی بیفایده تا در تنگنا قرار دادنش برای دفاع در زمانی معین. بگذریم از اجبار استادان به نوشتن مقالههای بهاصطلاح «علمیپژوهشی» به یاری رفقا، همسایگان و البته دانشجویان!
تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل...
4. من ادامه نمیدهم، شما هم چیزی نگویید، یک وقت نامحرمی میشنود و... .