قطع (16)
الآن در علوم حقیقی (نجومی، یا فیزیکی، یا شیمیایی، یا ریاضی) قطع حجّیّت ندارد و اصلاً محلّ کلام نیست، برخلاف دنیای امور اعتباری ـ که یکیاش هم قوانین بشری یا قوانین الهی است ـ که در این جاها قطع حجّیّت دارد؛ یعنی طرف میتواند بگوید: «من قطع داشتم» و نگاه کنند که واقعاً حالت قطع داشته تا حتّی اگر قطعش هم مخالف واقع باشد لااقل او را معذور بدانند. اگر هم موافق باشد، میگویند: تو که قطع داشتی چرا عمل نکردی؟
پس حجّیّت امری اعتباری و یک پدیدۀ اجتماعی است و پدیدههای اجتماعی خواهینخواهی فرق میکنند و عوض میشوند اینها چون حجّیّت را عقلی یا ذاتی میدانند، این بحث میآید، وگرنه ممکن است در یک جامعه یا در یک حزب و یک تشکیلات، یا در یک شهر حتّی قطع را هم حجّت ندانند و مثلاً آن قدر وسایل پیشرفته شوند که شخص بتواند خود واقع را مجسّم کند. برعکس ممکن است در یک جامعه اصلاً قطع هم حجّیّت نداشته باشد و به خاطر جهاتی (مثل اینکه جامعه و مردم ضعفی پیدا کردهاند) بگویند: قطع شما حجّت نیست و تا وقتی نرویم و موارد متعدّدی سؤال و یا آزمایش نکنیم، نباید به آن کار عمل شود، که البته این کار جامعه را به هم میزند. پس حجّیّت قطع نه ذاتی است و نه عقلی و غالباً از یک جامعه به جامعۀ دیگر فرق میکند؛ مثلاً در یک جامعه ممکن است بگویند: قول استاندار حجّت است، در یک جامعه قول مثلاً عالم شهر را حجّت بدانند و در یک جامعه هرچه را رئیس عشیره در قوانین نقل کرد حجّت بدانند. حجّیّت بهاصطلاح جعلی است و البته از این حرف اختلال نظام لازم نمیآید. نه جامعه به هم میخورد و نه مشکلی پیش میآید.
بله، اگر بنا باشد قطع ـ که آخرین درجهای است که برای عامّۀ مردم پیدا میشود ـ حجّت نباشد اختلال نظام لازم میآید و جامعه به هم میخورد؛ چون از قطع کاشفتر نداریم و اینکه آقای خویی فرمودهاند: «ولا یخفى أنّ فی کلام الشیخ ـ قدّس سرّه ـ خلطاً بین مقام طریقیّة القطع ومقام حجّیّته» [دراسات فی علم الأُصول، ج 3، ص 13] تنبّه و نکتۀ صحیحی است. قطع عین کشف و طریقیّت، ارائه، کاشفیّت و کشف ذات قطع ـ و نه ذاتی قطع ـ است. مثل حیوان نسبت به انسان نیست، بلکه مثل خود انسانیّت انسان است.
(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی موسوی، خارج اصول، 16/ 7/ 1390)
#اصول
#قطع
#حجیت
#حجیت ذاتی
#حجیت عقلایی
#حجیت قطع
(قسمت دوم)