دست نوشته های استاد... (127)
1. دوستی بسیار عزیز (با نام مستعار 133) (1) برایم به مناسبت ایام شعری فرستادهاند که ینکشف توفیق الهی یارشان بوده و حاصل شیر پاکی است که خوردهاند:
شتر سوار جمل را چو آیدت بریاد/ بگو: به روح کثیفش هزار لعنت باد
همان مگس که به سیمرغ کَلّ و زحمت بود/ و در مقابل شیر ژیان، علی اِستاد
همان که رحمت حق آرزوی مرگش داشت/ بریده باد دو دستش که بر نبی سم داد
اگر سؤال بپرسی که: او کجا؟ ابلیس؟/ دهم جواب که: بودش هزار بار اُستاد
ضعیفهای که به قاطر سوار بود این بار/ هدف گرفت به تیرش تن پیمبرزاد
ز جسم پاک غریب مدینه در آن روز/ نه یک، نه دو، که کشیدند تیر تا هفتاد
شنید تا که به فرق امیر ضربت خورد/ ز شوق سجدهکنان بر روی زمین افتاد
زنی که اسم غلامش عوض شد آن روز و/ به نام قاتل مولا ز کینه نام نهاد
نگو که: مادر ما اینچنین زنی باشد/ خدیجه مادر ما شیعههاست ـ روحش شاد ـ
به گوش من پدرم گفته دشمنش باشم/ هزار مرتبه هر روز خانهاش آباد
شتر سوار جمل را چو آیدت بر یاد/ بگو: به روح کثیفش هزار لعنت باد
2. خب، عزیزم! این حرفهای راست و درست چیست که میزنید؟! مگر نمیدانید چند صباحی است اعتقاد به زیارت عاشورا و حرفهایی از این دست نقطهضعف پروندۀ مؤمنان و متدینان شده. اینها را باید مانند مولای بزرگوارمان در دل بریزید و «صبرت وفی العین قذى، وفی الحلق شجى». به مناسبت متنی که دربارۀ «لعن» نوشته بودم در همان گروه کذایی شعری سراسر فحش و ناسزا از زبان ـ بهنظرم ـ بدیع الزمان فروزانفر گذاشتند و با وجودی که بچۀ پایین شهر ـ و به قول قمیها: از ترکهای نیروگاه ـ هستم و در این زمینه دست بالا را دارم چیزی نگفتم و گروه را ترک کردم؛ که: "وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا"ـ
3. به عزیزی که توفیق رفیقش شده و شعر را گفته عرض کردم و به شما دوستان هم کذا، که: تا میتوانید بخوانید؛ که ذوق را باید بارور کرد. خیلی از رفقا شروع به نوشتن کردهاند. حتی عزیزی اخیراً متنی در کرامات زولبیا و بامیه فرستاده و مانند این کمترین با پانوشتهایی تزیینش کرده بودند. خب، چه از این بهتر. فقط و فقط بخوانید و تمرین کنید تا رفتهرفته خودتان را پیدا کرده و از زیر سایۀ این و آن بیرون آیید.
پانوشت:
(1) چون برایم بسیار عزیزند و یقین دارم نخواهند رنجید وقت را غنیمت شمرده و نکتهای عرض میکنم. با خیلیها که اصلاً نمیشود حرف زد.
دربارۀ نامهای که سلیمان نبی برای ملکۀ سبا نگاشت آمده: "قَالَتْ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ * إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ" ([ملکۀ سبا] گفت: «اى سرانِ [کشور] نامهاى ارجمند براى من آمده است، که از طرف سلیمان است و [مضمون آن] این است: به نام خداوند رحمتگر مهربان. بر من بزرگى مکنید و مرا از درِ اطاعت درآیید.») [سورۀ نمل، آیات 29 ـ 31]
فعلاً اینکه معنای واژۀ "کریم" چیست بماند. اما خصوصیات این نامه که باعث شده با وصف "کریم" یاد شود چند چیز است: با یاد خدا آغاز شده، مضمونی عالی دارد، و در صدر همه اینکه «امضا محفوظ» نیست و سلیمان نبی بیهیچ ملاحظهای نامش را همان اول نامه علنی کرده.
اینکه به خودم اجازه دادم یکی از عزیزترین رفقا را مخاطب قرار دهم را هم از استادی آموختهام که برایمان از قرآن کریم میگفت، که در آن لقمان حکیم برای بیان نصایحش با خطاب "یا بنیّ" مدام به پسرش خطاب میکند و از امیر مؤمنان (علیه السلام) که با عنوان «مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ، الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْیَا، السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَى والظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً، إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا یُدْرِکُ» فرزند بزرگوار خویش را مخاطب قرار میدهند تا هم دیگران ـ اگر خطاب میشدند ـ نرنجند و هم اینکه هرکه آن را میخواند بداند اگر این حرفها سرسوزنی اعوجاج میداشت مولایمان آنها را برای عزیزترین کسانش نمینوشت.