قواعد عامه در باب مکاسب (107)
یکی از این فوارق آن است که بغدادیها چون سلطۀ سیاسی دستشان بوده طبیعتاً تندروتر میشوند. ما معتقدیم «أشهد أنّ علیّاً ولیّ الله» بعد از آمدن آل بویه در بغداد رواج پیدا میکند و قمیها مخالف بودند. بالاخره قمیها چون قم تحت نظارت حکومت ری بود نسبت به شیعیان تندرویی که در بغداد بودند و سلطۀ سیاسی دستشان بود دستبهعصاتر حرکت میکردند. یا مثلاً اوّلین بار دستههای سینهزنی که الآن در بین ما متعارف است در زمان آل بویه در بغداد (محلّۀ کرخ) راه افتاد. تا آن زمان و حتّی بعدها هم تا خراسان و در این مناطق دیگرِ شیعه مجالس عزاداری و گریه بود، امّا اینکه به خیابان بیایند و سینه بزنند مربوط به سالهای 340 ـ 342 است و سلطۀ سیاسی شیعه طوری بود که در سال 352 هجری قمری اصلاً آل بویه خلیفه و دستگاه خلافتی را که غدیر را قبول نداشت وادار میکنند روز غدیر را رسماً عید بگیرد و خلیفه رسماً روز غدیر را بهعنوان عید رسمی جهان اسلام مینشیند. ابناثیر در حوادث سال 352 میگوید: در این سال خلیفه روز هیجدهم ذیحجّه را عیدانۀ غدیر گرفت و این به خاطر غلبه و فشار روافض در بغداد بود و کسی نبود که از اسلام و مسلمین و سنّت دفاع کند.
البتّه پنجاه و تقریباً چهار سال قبل از این، برای اوّلین بار در جهان اسلام فاطمیها (اسماعیلیها) بعد از تشکیل حکومت اسماعیلی در مصر غدیر را عید میگرفتند، امّا در کلّ جهان اسلام ـ که بغداد باشد؛ چون اگر بغداد میگرفت، باید تمام جهان اسلام میگرفت ـ سال 352 و فشار آل بویه بر خلیفه است و معنایش این است که شیعه در بغداد کاملاً آزاد است.
قضایای حضرت زهرا (سلام الله علیها) و مظلومیّت ایشان هم مال همین زمان و رشدش از سال 350 است؛ یعنی: تا آن زمان اگر چیزی در کتاب سلیم بن قیس و دیگران و در اوساط شیعه مخفی و محرمانه بوده، در این زمان دیگر رسماً راه میافتد. برای همین هم هست که مرحوم شیخ طوسی در باب مزار «تهذیب» وقتی که یک زیارت حضرت زهرا (سلام الله علیها) را که 3 ـ 4 صفحه است و سند دارد و بهاصطلاح مأثور است نقل میکند، بعد میگوید: و لکن علمای ما الآن این طوری زیارت میکنند (هذه الزیارة وجدتها مرویة لفاطمة (سلام الله علیها)، وأمّا ما وجدت أصحابنا یذکرونه من القول عند زیارتها (سلام الله علیها) فهو أن تقف على أحد الموضعین اللذین ذکرناهما وتقول:... [تهذیب الأحکام، ج 6، ص 10])؛ یعنی آن زیارت مفصّل (...السلام علیک أیّتها المظلومة المغصوبة، السلام علیک أیّتها المضطهدة المقهورة...) را که روایت نیست بهعنوان زیارت علما به علما نسبت میدهد؛ یعنی: دیگر مطلب تا زمان شیخ طوسی کاملاً جا افتاده بود.
البته متأسّفانه باید گفت: این مسئله گاهی منجر به این شد که بین طرفین دعوای حیدری نعمتی هم درگرفت. مرحوم شیخ صدوق در اواخر «اعتقادات» فصلی دارد «فی الغلوّ والتفویض» و بعد میگوید: غلات چنین و چنان اند، «ومن علامة أحدهم أنّهم ینسبون علماء قمّ إلی التقصیر» (غلات کسانی هستند که میگویند: قمیها ولایتشان ضعیف است) و منظور علمای بغداد است. مرحوم شیخ مفید این جا تعلیقه دارد و به شیخ صدوق حمله میکند و میگوید: این چه حرفی است شما میزنید و بالاخره در میان علمای قم مقصّر داریم. کان بعضهم یقول: ائمّه در احکام شرعی به رأی و قیاس عمل میکردند، وکان بعضهم یقول: اصلاً ائمّه اطّلاع کافی به تمام احکام دین نداشتند. بعد میگوید: «وهذا شیخ القمّیّین فی زمانه»، استادش ابنالولید را میگوید. میگوید: مگر ابنولید نمیگفت که: اوّلین درجات غلو این است که انسان نفی سهو از ائمه بکند؟
خب، واقعاً هم حرف عجیبی است. از شأن ایشان و از شأن صدوق هم که نقل میکند بعید است.
مرحوم شیخ مفید میگوید: «وهذا هو التقصیر البیّن»، که اگر کسی گفت: «پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در نمازش سهو نکرده و آن قصّه دروغ است»، پس این جزء غلات حساب میشود.
به هر حال، متأسّفانه این دعوا خیلی شدید میشود و هرچند شیخ مفید در «تصحیح الاعتقاد» تند است، اما رسالهای هم دارد که چاپ شده. این رساله در اختیار پسر صاحب «معالم» بوده و بهنحو وجاده به ایشان رسیده و میگوید: ظاهراً شیخ مفید نوشته (همان سهو النبی (صلی الله علیه و آله)). در این رساله تعابیر بسیار تندی را راجع به مرحوم صدوق آورده و اصلاً نفی علم و اجتهاد و همه چیز از مرحوم صدوق کرده. خود ما با اینکه در خیلی از آن مسائل حق را به شیخ مفید میدهیم، امّا انصافاً این گله را از ایشان داریم که: مناسب نیست انسان با یکی از مشایخ بزرگ طایفه، آن هم استاد خود ایشان، این گونه برخورد کند و کتاب «تصحیح الاعتقاد» بنویسد؛یعنی: اعتقاد شما باطل است و من میخواهم درستش کنم. بالاخره هر کسی اعتقاداتی دارد و شیخ صدوق هم بچهطلبه نیست. فقیه و از بزرگان اصحاب و از مشایخ ما و افتخارات و مفاخر شیعه است. معروف است به دعای امام زمان متولّد شده و آن طور حافظۀ فوق العاده و آن سوابق عجیب و غریب و بدن ایشان هم بعد از حدود 1000 سال سالم مانده بود (رض).
مرحوم شیخ انصاری (قده) در بحث غیبت «مکاسب» ـ ان شاء الله میرسیم ـ میگوید: عناوینی که علما برای هم به کار میبرند ـ مانند: هذا لا یخفی علی جهّال العلماء فضلاً عن العالم، هذا ممّا یضحک به الثکلی فی المقام ـ بعید نیست که از مصادیق غیبت یا ایذاء مؤمن و حرام باشد. به هر حال:
بزرگش ندانند اهل خرد/ که نام بزرگان به زشتی برد
و اشکال مرحوم شیخ مفید فقط در این جا نیست. ایشان از اوّل کتاب تعلیق دارد و خیلی جاها هم تند میشود و مثلاً میگوید: شیخنا ابوجعفر این جا که این مطلب را جزء اعتقادات آورده، چون روایت است و این شیخ ملتفت نشده معنای روایت چیست. به هر حال، انصافاً هم در این کتاب شاید اکثریّت مطلق (بالای 90 ـ 99% ) حق با شیخ مفید است و نمیخواهیم ارزش کار علمی شیخ مفید را زیر سؤال ببریم، اما شیخ صدوق هم مبنای فقهی و علمی دارد و روی تلقی مشایخ قم و روی حساب و کتاب این کار را انجام داده.
(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی موسوی، خارج فقه، 5/ 11/ 1384)
فقه
قواعد عامه
مکاسب
قواعد عامه در باب مکاسب
اولین قاعده عامه
حدیث تحف العقول
جستجوی قرائنی برای حدیث تحف العقول
اولین قرینه
کتاب فقه الرضا
ادامۀ بحث در کتاب التکلیف شلمغانی
بیان فوارقی از مکتب بغداد و قم
شیخ صدوق
شیخ مفید
اعتراض شدید شیخ مفید بر شیخ صدوق