دست نوشته های استاد... (133)
1. «غدیرنامه» را که نوشتم (جناب زمانی محبت فرموده و مطالبش را در چند Pdf در کانال قرار دادهاند) یکی از اعتراضات این بود که: «رفقا میپرسند: چرا این قدر اشعار مثنوی در آن زیاد به کار رفته؟» این البته نشان از غیرت دینی دوستان داشت، اما کاش کمی هم دقت میفرمودند که اینها ابزاری در دستان سخنران و نویسندهاند. گاه ما را از ساعتها سخن گفتن بینیاز میکنند و گاه نشاطی در مستمع برمیانگیزند که آن سرش ناپیدا.
2. امیدوارم کسی از آنچه میگویم نرنجد و حقیقت حرفم روشن شود. نتیجۀ این طرز فکر سخنرانیهای بیرمقی شده که دیگر برای مستمعان حرفهای هم جذاب نیست؛ یعنی همانها که برای درک ثواب در مجالس شرکت میکردند هم ترجیح میدهند بعد از دیدن فیلمها و سریالهای هرچند نخنما و دستدهم همان دقایق آخر در مجالس و محافل حاضر شوند تا هم از عذاب جانکاه استماع مطالب رقیقی که هرکدام بهاندازۀ دهها قرص دیازپام خوابآورند در امان بمانند و هم اینکه با نوش جان کردن هر لقمۀ غذا و یا سر کشیدن هر جرعه از چایِ روضه شرمندۀ امام حسین (علیه السلام) نشوند.
3. چند سال قبل حضرت آیت الله سیستانی به جمعی فرموده بودند: «قبل از انقلاب آقای مطهری خوب توانسته بود قشر دانشگاهی را جذب کند. آیا آقای... هم که امروزه جایگزین ایشان شده همان قدر موفق است یا مشتریاش فقط ما آخوندهاییم؟» (نقل به مضمون است ها!).
به مناسبت ایامِ قدر سخنانی از همین آقای... پخش میشد و بعید میدانم دیگر حتی عاشقان ذات اقدس پروردگار هم بیش از 2 ـ 3 دقیقه به آنها گوش جان سپرده باشند. کاش حضرات کمی دورتر از جلوی پای خود را هم میدیدند.
4. دیگر اخلاقم دستتان آمده که برای نق زدن دنبال بهانه میگردم. اینها را عرض کردم تا در یادداشتهایی که از دروس استاد بزرگوار حضرت آیت الله مددی تقدیم میکنم خوب تامل کنید که کلی از مشکلات را حل میکند و به تعبیر مثنوی:
ای لقای تو جواب هر سؤال/ مشکل از تو حل شود بیقیل و قال
البته نباید تصریح و موارد را نشانهگذاری کنم. خودتان بحمدالله اهل فضل هستید و بصیر و میدانید که:
بشنوید ای دوستان این داستان/ خود حقیقت نقد حال ماست آن
5. خدا را شکر آیت الله زیاد شده است. وقتی فایلهای تصویری برایم میفرستید و جواب آقایی را میخواهید که کتابی از شیخ مفید به دست گرفته و با ضربات پیاپی هوک چپ و راست دارد بر فرق مرحوم صدوق میکوبد کمی دندان روی جگر بگذارید و جواب استاد را هم ملاحظه بفرمایید که:
مرحوم شیخ صدوق در اواخر «اعتقادات» فصلی دارد «فی الغلوّ والتفویض» و بعد میگوید: غلات چنین و چنان اند، «ومن علامة أحدهم أنّهم ینسبون علماء قمّ إلی التقصیر» (غلات کسانی هستند که میگویند: قمیها ولایتشان ضعیف است) و منظور علمای بغداد است. مرحوم شیخ مفید این جا تعلیقه دارد و به شیخ صدوق حمله میکند و میگوید: این چه حرفی است شما میزنید و بالاخره در میان علمای قم مقصّر داریم. کان بعضهم یقول: ائمّه در احکام شرعی به رأی و قیاس عمل میکردند، وکان بعضهم یقول: اصلاً ائمّه اطّلاع کافی به تمام احکام دین نداشتند. بعد میگوید: «وهذا شیخ القمّیّین فی زمانه»، استادش ابنالولید را میگوید. میگوید: مگر ابنولید نمیگفت که: اوّلین درجات غلو این است که انسان نفی سهو از ائمه بکند؟
خب، واقعاً هم حرف عجیبی است. از شأن ایشان و از شأن صدوق هم که نقل میکند بعید است.
مرحوم شیخ مفید میگوید: «وهذا هو التقصیر البیّن»، که اگر کسی گفت: «پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در نمازش سهو نکرده و آن قصّه دروغ است»، پس این جزء غلات حساب میشود.
به هر حال، متأسّفانه این دعوا خیلی شدید میشود و هرچند شیخ مفید در «تصحیح الاعتقاد» تند است، اما رسالهای هم دارد که چاپ شده. این رساله در اختیار پسر صاحب «معالم» بوده و بهنحو وجاده به ایشان رسیده و میگوید: ظاهراً شیخ مفید نوشته (همان سهو النبی (صلی الله علیه و آله)). در این رساله تعابیر بسیار تندی را راجع به مرحوم صدوق آورده و اصلاً نفی علم و اجتهاد و همه چیز از مرحوم صدوق کرده. خود ما با اینکه در خیلی از آن مسائل حق را به شیخ مفید میدهیم، امّا انصافاً این گله را از ایشان داریم که: مناسب نیست انسان با یکی از مشایخ بزرگ طایفه، آن هم استاد خود ایشان، این گونه برخورد کند و کتاب «تصحیح الاعتقاد» بنویسد؛یعنی: اعتقاد شما باطل است و من میخواهم درستش کنم. بالاخره هر کسی اعتقاداتی دارد و شیخ صدوق هم بچهطلبه نیست. فقیه و از بزرگان اصحاب و از مشایخ ما و افتخارات و مفاخر شیعه است. معروف است به دعای امام زمان متولّد شده و آن طور حافظۀ فوق العاده و آن سوابق عجیب و غریب و بدن ایشان هم بعد از حدود 1000 سال سالم مانده بود (رض).
مرحوم شیخ انصاری (قده) در بحث غیبت «مکاسب» ـ ان شاء الله میرسیم ـ میگوید: عناوینی که علما برای هم به کار میبرند ـ مانند: هذا لا یخفی علی جهّال العلماء فضلاً عن العالم، هذا ممّا یضحک به الثکلی فی المقام ـ بعید نیست که از مصادیق غیبت یا ایذاء مؤمن و حرام باشد. به هر حال:
بزرگش ندانند اهل خرد/ که نام بزرگان به زشتی برد
و اشکال مرحوم شیخ مفید فقط در این جا نیست. ایشان از اوّل کتاب تعلیق دارد و خیلی جاها هم تند میشود و مثلاً میگوید: شیخنا ابوجعفر این جا که این مطلب را جزء اعتقادات آورده، چون روایت است و این شیخ ملتفت نشده معنای روایت چیست. به هر حال، انصافاً هم در این کتاب شاید اکثریّت مطلق (بالای 90 ـ 99% ) حق با شیخ مفید است و نمیخواهیم ارزش کار علمی شیخ مفید را زیر سؤال ببریم، اما شیخ صدوق هم مبنای فقهی و علمی دارد و روی تلقی مشایخ قم و روی حساب و کتاب این کار را انجام داده.
6. خیلی حال فرمودید؟! خودم هم توی کفاش ماندهام. بیخود نیست وقتی رئیس اباضیه به دیدن استاد آمده بود موقع برگشت توی کوچه به همراهش گفته بود: شنیده بودم شیعهها به علمایشان «آیت الله» میگویند. اما این آقا حقیقتاً «آیت الله» بود.