دست نوشته های استاد... (139)
خب، چند روز است سکوت کردهام و با وجود رفقا نیازی به دخالت هم نبود. یکی برداشته نوشته: «آقای مددی مطالعات زیادی دارد و کتب جدید هم می خواند، ولی کاملا سرسری و دلبخواهی است. عاشق حافظه خودش است. استاد مددی الحق حافظه قویی دارد، ولی فکر کنم اجازه ندهد کسی حافظه اش را به چالش بکشد! ... . شاگردپروریاش هم معیوب است؛ چون افرادی متوسط به پایین در نهایت سر درسش می مانند... . کلاً شاگدر (شاگرد) برایش مهم نیست و بعد از بحث از فرد نمیپرسد: آقا شما چی خوندید و کجا هستید، و حتی تایید اجمالی هیچ کس را ندیدم ازش...». بعد هم مثل این مداح تازه تاسیس کلی روضه دربارۀ سنت و مدرنیته خوانده و دست آخر: «جالبه آقای مددی خیلی از مدیریت حوزه حساب می برد و هر وقت تعطیلی بود، جرات نمی کرد درس رو تعطیل نکنه. خیلی جا خوردم وقتی این حالتش را دیدم».
اول برای دوستی نوشتم: سلام و عرض هزاران درود و ارادت. امروز یکی از رفقا مطلبی دربارۀ استاد بزرگوارم حضرت آیت الله مددی برایم فرستاد که در پروفایل گذارندۀ مطلب عکس حضرتعالی را دیدم. البته توجه دارم که فقط مطلبی را بازفرست فرموده بودید، اما:
1. حتی از سادگی و بلاهتش خندهم هم نیامد. قشنگ یادم هست که کی بود. میآمد جلوی من هم مینشست و من غرق تقریرنویسی. بحث استاد را کمکم تبدیل به ـ خیلی ببخشید ـ لاس زدن کرده بود. آن معترض هم (که خیلی مؤدبانه به ایشان چیزی گفته بود) اول از من خواست به ایشان تذکر دهم، اما چون خیلی تند میشوم طفره رفتم. دربارۀ استاد هم:
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است.
2. دربارۀ این آقای معترض
چشم باز و گوش باز و این عمی/ حیرتم از چشمبندی خدا
خود این شخص خوب میداند در این حوزۀ عریض و طویل مع الاسف جز آقای مددی حرف علمیای از دیگری نمیشنوی. بقیه تکرار مکررات و در خوشبینانهترین حالت تقریری مجدد از فرمایشات سلف میدهند.
3. حتی خاطرم هست یک بار که از استاد چیزی پرسیده بودم، ایشان به میان حرف استاد پرید و رشتۀ کلام را به دست گرفت و تغوطی در سؤال فرمود که آن سرش ناپیدا.