دست نوشته های استاد... (143)
1. یکی از بنیاعمام ـ که هر سه بحمدالله دارای تحصیلات عالیه و بر خلاف این بیهنر چشم و چراغ فامیل هستند ـ بعد از گرفتن لیسانس فیزیک برای تحصیل در مقطع فوق لیسانس به دانشگاهی در تهران آمد. (نمیدانم در کدام درس) میگفت: استادمان داماد دکتر بازرگان بود و چپهتراش، اما در استراحت بین دو نیمۀ کلاس قرآن را باز میکرد و شروع میکرد به قرآن خواندن (ما کلاهمان را بالاتر بگذاریم!). از قضا بسیار باسواد بود و امتحان پایان ترم را بسیار سخت میگرفت و مثلاً میگفت: جواب سؤالات را هفتۀ دیگر بیاورید. میگفت: پرسیدیم: استاد! نمیترسید جوابشان را لااقل از استاد دیگری بپرسیم و...؟ گفت: نه، آن قدر دشوارند که یقین دارم هیچ کس قادر به پاسخگویی نیست. گفتیم: پس چرا اینها را در امتحان ما میآورید؟ گفت: میدانم که قادر به حل مسائل نیستید. میخواهم ببینم چهطور به مسئله حمله میکنید.
2. امشب استاد بندهنوازی فرموده و زنگ زدند و تفقدی، که: امروز که با هم فلان جا رفته بودیم سرحال نبودید؟ واقعاً عوارض دیابت بود ـ که خودتان گفتید ـ یا اثرات سانحۀ خودرو و یا علت دیگری داشت؟ عرض کردم: نه، راستش را بخواهید حدود یک هفتهای است مطلبی را که کسی دربارۀ شما نوشته جایی گذاشتهاند و صغیر و کبیر برایم فرستادند و تا امروز چیزی نگفتم. بعد از جدا شدن از شما همچین مفصل از خجالتش درآمدم. اجمال داستان را پرسیدند و بنده هم اشکالات ناقد (عجب اسم بیربطی!) را بازگو کردم.
3. وقتی اشکال «حوزه ــ و نه تنها استاد مددی ــ غیر از حل عبارات کتب چه چیزی دارد؟ هیچ.» را خدمتشان عرض کردم فرمودند: «اتفاقاً من این را هنر منحصر به خودم میدانم و معتقدم بسیاری از اشکالاتی که بر اعاظم میشود ناشی از نقل مضمون کلام دیگران است؛ چرا که آن بزرگ تنها مثلاً مضمون کلام مرحوم نایینی یا آقاضیا را نقل کرده و بعد نجفیها به او اعتراض کردهاند که اصلاً کلام آن دو را نفهمیده. من تلاش دارم با این کار بزنگاهها و مواضع اشکال را نشان دهم تا طلاب یاد بگیرند اشکال کار بزرگانی اینچنین در کجا بوده و مثلاً با کدام مبنای خودشان منافات داشته. بله، مرحوم آیت الله بروجردی گاهی عبارات بزرگانی را پشت سر هم نقل میفرمایند، اما این مهم نیست. مهم نقل و سپس توضیح و بعد از آن تحلیل عبارات است. از اینها گذشته در جایی که گاه افراد معنونی در فهم کلام مرحوم نایینی و آقاضیا درماندهاند من به خاطر شاگردی مرحوم آیت الله بجنوردی که شاگرد مستقیم هردو بوده مطالب را چنان که باید و شاید منعکس میکنم تا طلاب مطالب آنها را خوب فرابگیرند».
4. خب دیگر سخت نگیرید. به گمانم شما هم ملتفت شدید که آن بندۀ خدا هم علیرغم دم زدن از سنت و مدرنیته و حرفهای دهنپرکنِ دیگر اصلاً توی باغ نیست.
5. صحبت شاگردپروری شد و فرمودند: به لطف خدا مطالب آن قدر بدیع است و برای برخی خوب جا میافتد که گاه با تعجب میپرسند: «پس با این مطالب فهرستی و... که این قدر واضح است چهطور دیگران اینها را نفرمودهاند؟» و من که مراقبم شأن بزرگان هم حفظ شود با شوخی و خنده میگویم: خب، من چهکار کنم؟ بروید از خودشان بپرسید.
بله، حق دارید. من هم یاد همین شعر افتادم که:
گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟!