دست نوشته های استاد... (144)
1. من بابت این چند فرستۀ اخیر هم عذرخواهم و هم از درگاه لایزال ربوبی طلب بخشایش میکنم، هرچند گناه این کمترین مانند کسی که بهدروغ ادعای پیامبری کند قابل بخشایش نیست. تازه فهمیدم نه تنها خودم و رفقایی که با من در ارتباط هستند به جایی نرسیدیم، بلکه این آیت الله استاد مددی هم نه تنها به جایی نرسیده، که اصلاً قابل اصلاح هم نیست.
دیروز به جای اینکه بفرمایند: «در جهان معاصری که صدها استاد در غرب از صدها زاویه به حل مسئلههای بیانتهای فرد و اجتماع و تاریخ و آینده رو می آورند، بیآنکه همۀ هستی خود را در حل عبارات یک کتاب و یک متن به پایان برسانند، حوزه ــ و نه تنها استاد مددی ــ غیر از حل عبارات کتب چه چیزی دارد؟» چسبیده بودند که: حواشی "ابوطالب" بر «سیوطی» (که ایشان «النهجة المرضیّة» تعبیر فرمودند و نه «البهجة المرضیّة») خیلی نافع است؛ چون مثل این کتابهای اصولی ماست. بعد که حرف گل انداخت دیگر از خود بیخود شده و فرمودند: «شما یادتان نیست. قدیم توی مشهد طلبهها "تصریح و توضیح" (شرح التصریح بمضمون التوضیح، الشیخ خالد الأزهری) میخواندند و اصل کتاب مال ابنهشام است که واقعاً نحوی است. سیوطی نحوی نیست ـ مثل شیخ بهایی در «صمدیه» که او هم اصلاً نحوی نیست و فقط سعی در تلخیص داشته ـ، اما ابنهشام چرا. مرحوم بجنوردی از ادیب نقل میکرد (به نظرم اینها را نام بردند): به اعتقاد من اگر سیبویه زنده شود باید بیاید پیش ابنهشام "مغنی" بخواند».
یعنی امیدی به اصلاح این آدم هست؟؟؟!!! به جای اینکه بگویند: «بل مختصر المختصر بخوان و این قدر ضالّ و مضلّ نباش» دیروز سراغ «مطوّل»ی را که تحقیق و چاپ کردهام میگرفتند که: «طلبهها استقبال کردهاند یا نه؟». واقعاً که!!!
2. هروقت مرا میبینند از کارهای در دست تحقیق سراغ میگیرند. موقع «امالی» هم میفرمودند: «من "امالی" را با نسخۀ حواشی سید راوندی (این طور یادم هست) مطالعه میکردم». راستی کی بود که میگفت: «ایشان اصلاً بعد از درس از شاگردش نمیپرسد: مشغول چه هستید؟»؟؟؟!!!
3. این جوری فایده ندارد. باید استادم را عوض کنم. نه یک پولی قرض میدهد بروم ماشین ثبت نام کنم و بعدش توی اسنپ کار کنم و نه وامی که مزرعۀ پرورش شترمرغ راه بیندازم و روحانی کارآفرین شوم.
4. اصلاً چه معنا دارد صاف توی برجک آدم میزند؟! یک بار بهمناسبت «کفایة الموحدین» (آخ، مدینه گفتی و کردی کبابم!) نام «دوریستی» را برده و همین طور «دوریستی» تلفظ کردم، سریع فرمودند: «ولی نامش را "دوریَستی" ضبط کردهاند». همان اوائل که مشغول کار روی «العمدة» بودم هم بهمناسبتی دیگر یادی از حدیث «زُبیة الأسد» کرده و آن را «زِبیة» تلفظ کردم و سریع فرمودند: «ما که 15 ـ 20 سال پیش حدود و دیات میگفتیم انگار "زُبیة" بود». واقعاً که!!! هنوز نمیداند که توی سر بچه بزن، توی ذوقش نزن.
5. خوب نقد کردم؟! اینها را باید نقد کرد تا اصلاً کمکم بساطشان را جمع کنند. هی ترویج علم! هی ترویج علم! بابا جان، پول بده و یک مدرک بخر و خلاااااااص! عرفانیان را هم شما نقد کنید که هی نگوید:
سرم را سرسری متراش ای استاد سلمانی/ که ما هم در دیار خود سری داریم و سامانی
اصلاً این چرا نمیفهمد که بیخود نباید در «مُغنی» یا «مطوّل» این همه وقت تلف کنیم (دارد 8 باب «مغنی» را درس میگوید. بیکار!) و چه لزومی دارد که کتاب «معالم» را بخوانیم که هم متعلّق به چهار قرن پیش است و هم عبارتهایش مردانه و سنگین و چرا ما طلبه را به عبارت معطّل کنیم؟ رفقایش هم از خودش ولتر. نوۀ مرحوم آیت الله... (استاد شهیر علم اصول) او را دیده بود و کلی تشکر که: «"معالم" را با فایلهای شما گوش کردم» و بهبه و چهچه! اصلاً این طلبهها مگر کار و زندگی ندارند که «همۀ طلاب مدرسۀ ما "معالم" شما رو شنیدن و مباحثه کردن» یا «همۀ طلبههای پایۀ 1 و 2 مدرسۀ ما دارن "صمدیه" و "سیوطی" شما را گوش میدن»؟! به هر کدام چند تخم شترمرغ بدهید بزرگ کنند. صدا و سیما هم میرود فیلم میگیرد و... مدارس کارآفرین.