دست نوشته های استاد... (145)
1. چند روزی است که بحث استاد در متنی که دارم برای کانال آماده میکنم دربارۀ مراد شیخ از «مکلّف» در عبارت «اعلم أنّ المکلّف إذا التفت...» است و هرکس به زبانی صفت حمد تو گوید. مرحوم مجدد شیرازی و نایینی و آقاضیا و آیت الله خویی هر کدام چیزی گفتند و استاد همه را زیر ذرهبین گذاشته و موشکافی کردند. اما آنچه برای بحث فعلی ما مهم است عبارت پایانی جناب ایشان است که: «مرحوم مجدد فرموده: در مجلس درس موقع خواندن کتاب "الرسائل" از مرحوم شیخ شنیدیم که: مراد من از التفات آن است که... و آنچه که ایشان از شیخ نقل میکند نه با تفسیر نایینی میسازد و نه با...» و مهمتر از همه: «روش ما ملاّنقطی شدن و دنبال این بودن که حالا مراد شیخ این است یا آن، نیست. بالاخره شیخ یکی از فقها و اصولیّین 180 سال قبل بوده و ما دنبال خود آن مطلب هستیم، نه دنبال کلام ایشان و توجیه آن».
2. البته نقد کردن بسیار زیباست و لااقل احساس خوبی به نقّاد میدهد، اما جملۀ زیبای استاد بهروز صفرزاده را همیشه در گوش دارم که وقتی خانمی از راه رسیده کتاب ایشان را نقد کرد و...، زمانی که رفقا به دفاع برخاستند همه را دعوت به آرامش کرده و تنها یک جمله گفت که: «آخر کسی که دیگری را نقد میکند باید یک تناسبی هم با هم داشته باشند».
3. خود اینها که حرفهای چپاندرقیچی میزنند که ارزشی ندارند و روی سخنم با کسانی است که به اینها مجال میدهند و لابد این کار را بهحساب حرّیّت و آزاداندیشی میگذارند. یک بار برای عزیزی نوشتم:
«شما که:
نسب از دو سو دارد این نیکپی/ ز افراسیاب و ز کاووس کی
چرا اجازه میدهید در کانالتان به مراجع توهین کنند؟ بله، همه نقدهایی دارند، اما اگر باب این کار گشوده شود و هر تازهبهدورانرسیدهای دهان به ملامت باز کند که دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد شد».
4. نمیدانم فرانسیس فوکویاما بود یا میشل فوکو که گفته بود: «بحران ایران نه انقلابی مجدد و امثال آن، بلکه زنانی از طبقۀ متوسط است که دارند بالا میآیند و در همۀ ارکان قدرت نفوذ میکنند و به چیزی هم اعتقاد ندارند (نه دین، نه اخلاق، نه ارزشهای فرهنگی و نه هیچ چیز دیگر)». لابد در روایات آخرالزمان هم به خاطر دارید که بچهها از منابر بالا میروند.
5. در همان بحبوحۀ ورود زنان به ورزشگاهها و خودسوزی آن دخترک بینوا یک بار استاد نام کسی را بردند که در یکی از دفاتر مشغول پادویی و کارچاقکنی است. فرمودند: «برگشته صاف توی چشمانم نگاه میکند و میگوید: بالاخره باید پذیرفت که زنان نیمی از جامعه را تشکیل میدهند. من هم گفتم: من اینها را نمیفهمم. این کار شرعاً جایز نیست و من نمیتوانم فتوا به خلاف شرع دهم».
6. هنوز متوجه نشدید دارم چه میگویم؟! بفرمایید. بفرمایید نقد کنید، وگرنه غمباد میگیرید.