قطع (40)
ما معیارهای اینها را عرض کردیم. نیابت اصولاً در جایی تصوّر میشود که آن معنا و آن مطلب بهنحو طریقیّت اخذ شده باشد؛ مثل همان مثالی که عرض کردیم: در روایات آمده که برای یافتن آب انسان بهاصطلاح به اندازۀ پرتاب یک تیر برود و در بیابان از آب فحص کند. اگر 50 نفر در یک جا باشند، دو نفر بروند فحص کنند کافی است و احتیاج ندارد که همۀ 50 نفر تا آن غلوة سهم بروند و برگردند. مثال دیگر هم دکتری که برای شما مثلاً آزمایش مینویسد و آزمایش را آورده و جلوی دکتر میگذارید که: این جا چه نوشته؟ مثلاً میگوید: قند شما 140 است. شما ممکن است انگلیسی بلد نباشید و این شان دکتر شأن نیابت است؛ چون مطلبی را که در ورقه نوشته شده و شما نمیتوانید بخوانید، او برای شما میخواند. امّا اگر دکتر همان ورقه را خواند و گفت: شما سرطان معده دارید، این جا شأن خبرویّت است و دیگر نیابت نیست. ممکن است یک دکتر دیگر همان ورقۀ آزمایش را ببیند و بگوید: نخیر، شما سرطان ندارید.
پس در نیابت جایی اخذ میشود که طریقیّت صرف است و هیچ نکتهای هم ندارد، اما رجوع اهل خبره ـ که مرحوم استاد فرمودند ـ مبتنی بر حدس و قواعد علمی و اعمال قواعد و بیان تعارض و اختلاف است.
امّا تنزیل ـ که کراراً عرض کردیم: اعطای حدّ شیء به غیر آن است ـ مثل اینکه میگویید: «زیدٌ أسدٌ» و گویا لباس انسانیّت را از زید خارج و لباس اسدیّت به او میدهید و حدّ اسدیّت به او اعطا میکنید، معنای تنزیل در این جا این میشود که شخصی که مجتهد نیست و قابلیّت ندارد بیان و لابیان را بفهمد، این را بهمنزلۀ شخصی قرار میدهید که میفهمد. چرا میفهمد؟ چون گفته: به او رجوع کن.
تفسیر مرحوم آشیخ محمّد حسین این است که: همین که گفته: «به مجتهد رجوع کن» معنایش این است که من قطع و شکّ و ظنّ و حدس مجتهد را بهمنزلۀ مقلّد قرار دادم. یعنی: ادلّه نسبت به عنوان شکّ و یقین و «جاء الحدیثان المتعارضان» و بحث تعارض و مراتبی که در آنها هست را مجتهد میفهمد، امّا این حکم که «باید به آن روایت اخذ کنید» اختصاص به مجتهد ندارد و شامل مخاطب و همه است. خلاصه این را ایشان این طور تفسیر کرده که در حقیقت ادلّهای که میگویند: «به مجتهد و فقیه مراجعه کنید»، مقلّد را بهمنزلۀ مجتهد قرار داده و تنزیل کردهاند؛ یعنی مقلّد را از حدّ علمش خارج و لذا هم آن علم مجتهد و فقیه به درد مقلّد میخورد و هم آن شکّش به درد او میخورد و هم آن که او تشخیص میدهد که این جا کدام حدیث مخالف با اهل سنّت است و کدام موافق با آنهاست. نکتۀ تفسیر ایشان (وإلاّ کانت أدلّة الإفتاء والاستفتاء لغواً) این است که یک دلیل واحد داریم که اگر بخواهد دو نفر را با اختلاف علمیشان شامل شود باید تنزیل را مطرح کنیم.
جواب ایشان هم این است که: این دلیل واحد نیست و دلیلی دیگر آمده که: عامی به مجتهد رجوع کند، وگرنه عرض کردم: بعضی از اخباریها معتقدند همه باید مجتهد شوند و هیچ کس حقّ تقلید ندارد ـ یعنی: همه باید بفهمند کدام خبر موافق عامّه است و کدام خبر مخالف عامّه ـ و اگر ما بودیم (و پای آن دلیل دیگر در کار نبود)، این احتمال قوی بود.
پس این نکتهای که مرحوم آقای اصفهانی فرمودهاند (مسئلۀ تنزیل) یک زیربنای علمی دارد که آن زیربنایش قابل تصدیق نیست. ایشان ادلّه را یکی گرفته و لذا مجبور شدهاند در مقلّد قائل به تنزیل بشوند.
(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی موسوی، خارج اصول، 23/ 1/ 1390)
اصول
قطع
حجیت قطع
مرحوم اصفهانی و تحلیل عبارت کفایه
راهکار مرحوم اصفهانی تنزیل مجتهد بهمنزلۀ مکلف
پاسخ به راهکار مرحوم اصفهانی