قطع (49)
«فعلى هذا لا یکون غرض المولى من إنشائه حصول الانبعاث مثلاً من نفس إنشائه، بل ینشئ البعث لیعلم به العبد فینبعث»؛ بعث میکند که عبد هم علم پیدا کند. «ولا یمکن أن یکون صدور الفعل عن العبد أحیاناً بداعی الاحتیاط أو بدواع أُخری غرضاً من الإنشاء؛ إذ وجوده وعدمه واقعاً سواء فی حصول ذلک الفعل من العبد، فتأثیره فی نفس العبد یتوقّف علی العلم به».
«وفی هذه المرتبة» مرتبۀ علم «یتحقّق ما هو حقیقة الحکم ـ أعنی: الباعثیّة والزاجریّة ـ، وأمّا قبل تعلّق العلم به فهو وإن کان حکماً أیضاً ـ حیث إنّه إنشاء صدر بداعی البعث ـ ولکن حیث لا یمکن أن یؤثّر فی نفس المکلّف وأن یترتّب علیه الغرض المقصود منه»؛ یعنی: آن علّت غایی که انسان جعل کرد «یتّصف فی هذه المرتبة بالشأنیّة. فالشأنیّ عبارة عن الإنشاء ...، والفعلیّ عبارة عن نفس هذا الإنشاء بعد صیرورته معلوماً للمکلّف وقابلاً للتأثیر فی نفسه». این هم شد تفسیر سوم.
تا این جا 3 تفسیر برای فعلی از طرف این آقایان مطرح شد.
1. مراد از حکم انشایی حکمی مثل امتحان و تهدید و تهکّم و استهزاء است که در آن بعث و زجر نیست و حکم فعلی آن چیزی که در آن بعث و زجر هست.
2. تفسیری که مرحوم نایینی میگفتند و حضرت استاد هم با ایشان موافقت کردند: حکم شأنی انشایی همان انشاء، امّا حکم فعلی عبارت از حکمی است که موضوعش به همان تفسیری که عرض کردیم در خارج محقّق شود. اگر موضوع محقّق شد، حکم فعلی میشود. مثلاً الآن ما حکم به وجوب نماز ظهر در حقّمان انشاء شده، لکن فعلی نشده. وقتی ظهر و زوال شد و اذان گفتند، آن حکم فعلی میشود. (1)
3. یکی هم تفسیری که مرحوم آقای بروجردی داشتند که مراد ایشان از فعلی همان منجّز و مرحلۀ وصول به عبد است؛ یعنی: به عبارت دیگر: وقتی حکم میتواند در عبد تاثیر بگذارد، آن وقت فعلی است. اگر انشاء شد، اما به حدّی نرسید که در عبد تأثیر بگذارد، میشود انشایی؛ چون عرض کردم: هر فعلی باید دارای غایات معیّن خودش باشد و غایتی که انسان در جعل و اعتبارات قانونی دارد 2 تاست: یک هدف ادنی و یک هدف اقصی.
1. هدف و علّت غایی که ادنی است ایجاد تحریک در عبد و ایجاد بعث است، وعرض شد که: این هدف هیچ وقت جدا نمیشود. شما بهمجرّد اینکه گفتید: آب بیاور، این هدف (ایجاد داعی) درست میشود.
2. هدف اقصی هم تحقّق آب در خارج است، که ممکن است در آن تخلّف شود.
آقای بروجردی میفرمایند: چون این هدف اقصی است، باید تأثیر در عبد باشد و تأثیر بعد از وصول میشود. نکتۀ قانونی ایشان برای این تفسیر حکم فعلی هم آن است که: قرض اقصا و هدف اعلا از جعل و اعتبار، تحقّق شیء در خارج است و این تحقّق شیء در خارج تا تأثیر در نفس طرف نداشته باشد نمیتواند تحقّق پیدا کند. پس فعلیّت حکم (همان غرض ادنی که ایجاد باعثیّت باشد) بدون تأثیر در نفس عبد امکان ندارد که محقّق شود.
4. تفسیر چهارمی هم وجود دارد که مراد از مرتبۀ فعلیّت مرتبۀ ابلاغ و ارسال رسل و انزال کتب است، نه وصول به عبد (آن مرتبۀ تنجّز است). یعنی: بهعبارت دیگر فعلی شدن حکم به این است که بعد از تصویب که انشاء به آن تعلّق گرفت، طبق وسائل ارتباط جمعی معیّن ابلاغ بشود. مثلاً "مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا" در شرایع الهیّه بهصورت انزال کتب و ارسال رسل بود و امروزه در زمان ما بهوسیلۀ رسانههای جمعی و روزنامه و تلویزیون ابلاغ میشود. پس بگوییم: حکم فعلی یعنی هر حکمی که ابلاغ شد؛ چون گاهی ممکن است حکم جعل شود، امّا مصلحت در این باشد که ابلاغ نشود. (2)
(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی موسوی، خارج اصول، 24/ 1/ 1390)
پانوشتها:
(1) ما باید تفسیری ارائه کنیم که با ارتکازات عقلایی مطابق باشد، یا اگر هم مختلفٌ فیه باشد، ارتکازی را مطرح کنیم که واقع آن به جهت عقلانی ما نزدیکتر و واقعیتر است.
(2) مخصوصاً بنا بر اینکه تمام احکام الهی در همان شب مبعث جعل شده، امّا ابلاغش تأخیر داشته. مثلاً نماز تا حدود پنج سال بعد از مبعث مسلمانها هرچند در مکّه تعداد کمی بودند عدد و وقت خاصی نداشت. سال پنجم مبعث ـ که لیلةالاسراء و شب معراج است ـ مرتّب شد که صبح باشد و ظهر و عصر و مغرب و عشا. این حکم ("أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ" [سورۀ اسراء، آیۀ 78]) از اوّل بود، امّا فعلی (یعنی: ابلاغ) نشده بود.
اصول
قطع
حجیت قطع
عبارات مرحوم آیت الله بروجردی در شرح حکم فعلی (قسمت دوم)