روی(فتح راء)روی(ضم راء فتح یاء)درمن لایحضر
1. در تاریخ فقه و حدیث شیعه اولین کسی که اساتید کتاب شریف «من لا یحضره الفقیه» را بررسی کرد مرحوم علامه در قرن 8 است. ایشان گاهی میگوید: «روی الصدوق فی الصحیح»، ولی وقتی نگاه میکنیم در میان آنها احادیثی وجود دارد که خود مرحوم صدوق آنها را با عبارت «رُویَ» آورده است (بهعلاوه مرحوم صدوق اواخر قرن 4 است و ارزیابی علامه خیلی متصل به صدوق نیست و ارزش زیادی ندارد). صاحب «وسائل» هم فرقی بین این دو (تعبیرات «رَوی» و «رُویَ» که مرحوم صدوق به کار برده) نمیگذارد. بهعنوان مثال ابتدا این حدیث را از مرحوم کلینی آورده: «محمد بن یعقوب، عن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن محمد بن حسان، عن إدریس بن الحسن، عن علی بن غیاث، عن أبی عبد الله (ع)، قال: لا تشهدن بشهادة حتى تعرفها کما تعرف کفک» (وسائل الشیعة (الإسلامیة)، ج 18، ص 250، ح 1)، سپس اضافه کرده: «محمد بن علی بن الحسین باسناده عن علی بن غراب»، در حالی که خود مرحوم صدوق آن را به صورت: «روی عن علیّ بن غراب، عن أبی عبد الله (ع)، قال: لا تشهدن على شهادة حتى تعرفها کما تعرف کفک» نقل کرده است (من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 71 ـ 72، باب الاحتیاط فی إقامة الشهادة، ح 3359).
2. از آنجا که گفتهاند:
خشت اول چون نهد معمار کج / تا ثریا میرود دیوار کج
همین اعتقاد تا به امروز ادامه یافته. مرحوم آقای خویی هم کراراً در درس همین را میفرمودند و ظاهر استدلالشان آن بود که مثلاً «ما کان فیه عن علی بن غراب» در مشیخۀ «فقیه» (وما کان فیه عن علی بن غراب فقد روّیته عن أبی، ومحمد بن الحسن ـ رضی الله عنهما ـ، عن أحمد بن إدریس، عن محمد بن حسان، عن إدریس بن الحسن، عن علی بن غراب، وهو ابن أبی المغیرة الأزدی [من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 516]) هردو تعبیر را شامل میشود، که این امر روشن نیست. آقای سیستانی هم ـ هرچند در ضمن درس و مباحثات این را از ایشان نشنیدیم ـ نوشتهاند: تفنن در عبارت است و فرقی ندارد (فتفریقه بین الروایات فی التعبیر ـ حیث یعبر تارة بالروایة، وأخرى بالقول، وثالثة بالسؤال، أو یستعمل صیغة المعلوم تارة، وصیغة المجهول أخرى... ـ لیس إلا ضربا من التفنن فی التعبیر؛ حذرا من التکرار المملّ کما یشهد له اختلاف تعبیره فی مورد راوٍ واحد ممن إلیه سند فی المشیخة. [قاعدة لا ضرر ولا ضرار، تقریر بحث السید السیستانی، ص 87])، که این هم در حق بزرگان بعید است.
3. مشهور بین اصحاب ما هم آن است که در «فقیه» فرقی بین «رَوی» و «رُویَ» نمیگذارند و در هردو به مشیخۀ «فقیه» رجوع میکنند. اخیراً ادعا شده «رُویَ» مرسل است و در آن به مشیخه رجوع نمیشود. خب، اشکال این است که اگر مثلاً «روی عن عمر بن یزید» باشد دیگر معلوم نیست «ما کان فیه عن عمر بن یزید» شاملش شود. از آن طرف انصافاً نمیشود گفت: مرحوم صدوق ملتفت تفاوت این دو نیست.
این نکته هست که نه در کلمات صدوق فعلاً چیزی داریم و نه در کلمات شرّاح ایشان. این بحث شاید در 100 سال اخیر مطرح شده و قبلش تقریباً مسلم میگرفتند که «روی» و «روی» یکی است. ظاهر عبارت دیباچه (ولم أقصد فیه قصد المصنفین فی إیراد جمیع ما رووه، بل قصدت إلى إیراد ما أُفتی به وأحکم بصحته وأعتقد فیه أنه حجة فی ما بینی وبین ربی - تقدس ذکره، وتعالت قدرته [من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 2 ـ 3]) البته نشان میدهد ایشان هردو را قبول دارد، لذا اینکه اشکال شده "تعبیر «رُویَ» یعنی حدیث ضعیف است" خلاف ظاهر است. بله، گاهی تصریح دارد که «لا أُفتی به» که دیگر از آن عبارت دیباچه خارج است و احتمالاً به مجموعۀ روایاتی که ذیل عنوان «نادر» میآورد هم فتوا نداده.
ما در فرق بین این دو («رَوی» و «رُویَ» در کتاب «من لا یحضره الفقیه») 4 احتمال دادهایم:
1. اولین احتمال آن است که گاهی چون حدیث در قم مشهور بوده و اهل حدیث میدانستند از کدام کتاب و به کدام نسخه است ایشان به همان اشتهار و معروفیت اکتفا کرده.
2. به ذهن میآید اگر ایشان «روی» گفت اشاره به این است که حدیث را نقل و بر آن اعتماد میکنم، ولی از طرقی نیست که در مشیخه آوردهام. بهعنوان نمونه ایشان در مشیخه 3 طریق به عمر بن یزید دارد که در هیچ کدام محمد بن احمد نیست (وما کان فیه عن عمر بن یزید: الف. فقد روّیته عن أبی (رض)، عن محمد بن یحیى العطار، عن یعقوب بن یزید، عن محمد بن عمیر، وصفوان بن یحیى، عن عمر بن یزید، ب. وقد روّیته أیضا عن أبی (رض)، عن عبد الله بن جعفر الحمیری، عن محمد بن عبد الحمید، عن محمد بن عمر بن یزید، عن الحسین بن عمر بن یزید، عن أبیه عمر بن یزید، ج. وروّیته أیضا عن أبی (ره)، عن عبد الله بن جعفر الحمیری، عن محمد بن عبد الجبار، عن محمد بن إسماعیل، عن محمد بن عباس، عن عمر بن یزید [من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 425]) و من فکر میکنم این حدیث (وروی عن عمر بن یزید بیاع السابری، قال: قلت لأبی عبد الله (ع): جعلت فداک، إن الناس یزعمون أن الربح على المضطر حرام وهو من الربا، فقال: وهل رأیت أحدا اشترى - غنیا أو فقیرا - إلا من ضرورة؟! یا عمر، قد أحل الله البیع وحرم الربا، فاربح ولا تربه. قلت: وما الربا؟ قال: دراهم بدراهم مثلان بمثل [من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 278، ح 4003]) را از «نوادر الحکمة» گرفته و کتاب در قم کاملاً مشهور بوده و به قرینۀ اینکه شیخ منحصراً در «تهذیب» از آن نقل کتاب میکند (محمد بن أحمد بن یحیى، عن محمد بن سلیمان، عن علی بن أیوب، عن عمر بن یزید بیاع السابری، قال: قلت لأبی عبد الله (ع): جعلت فداک... [تهذیب الأحکام، ج 7، ص 18، ح 78]) ظاهراً نظر مرحوم صدق به این کتاب است و ایشان متاثر از استادش است که در قم «نوادر الحکمة» را تنقیح کرده. مثلاً مرحوم ابنالولید روایات محمد بن عیسی از یونس را قبول نکرده، لذا مرحوم صدوق در «خصال» ـ که مصنَّف است ـ از محمد بن عیسی از یونس دارد (الخصال، ص 52، ح 66 و...)، ولی در «فقیه» ـ که حجت است ـ نظر استادش را رعایت کرده و از محمد بن عیسی از یونس ندارد. اما مرحوم کلینی محمد بن عیسی از یونس را قبول میکند.
3 و 4. دربارۀ دو احتمال دیگر علیرغم اصرار فراوان حضرت استاد پاسخی نفرمودند. "لَعَلَّ الله یُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِکَ أَمْرًا".
(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی موسوی، خارج اصول 14. 11. 97؛ خارج فقه 16. 11. 97)