قواعد عامه در باب مکاسب (21)
«لأنّ کلّ شیء من جهة المعونة معصیةٌ کبیرةٌ من الکبائر». در الف و لام کلمۀ «المعونة» دو احتمال اساسی داده میشود: یکی این که عوض مضافٌ الیه باشد(1) که در این صورت خصوص معونة الظالم حرام میشود،(2) و مقصود از «معونة» در این جا جنس است،(3) و معنى این خواهد بود که: هر چیزی که معونه و کمک برای گناه باشد حرام است. احتمال هم دارد که «الف و لام» براى عهد باشد؛(4) چون خود معونۀ ظالمین جزء کبائر هم هست. (5)
«وذلک أنّ فی ولایة الوالی الجائر دروسَ(6) الحقّ کلّه وإحیاءَ الباطل کلّه». عبارت بسیار زیبایی است. بالاخره ولایت والی جائر موجب از بین بردن حق و زنده شدن باطل است. «وإظهارَ الظلم والجور والفساد، وإبطالَ(7) الکتب، وقتلَ الأنبیاء والمؤمنین، وهدمَ المساجد، وتبدیلَ سنّة الله وشرایعِه».
دربارۀ عبارت «فی ولایة الوالی الجائر» ابتدا باید توجه داشت که: در زبان عربى وقتی آثاری را در چیزی میدیدند از همان لفظی که برای ظرفیّت به کار مىرفت استفاده میکردند؛ چرا که ظرفیّت امرى اضافى و نسبی است؛ به این معنا که وقتی شیئی محیط بر شیء دیگر باشد به گونهاى که شىء دوم در آن قرار بگیرد و از آن روان نشود، اسم آن را ظرف گذاشته و از این حالت به ظرفیّت تعبیر نموده و براى نشان دادن آن از لفظ «فی» استفاده مىکردند ـ مثل: «الماء فی الکوز».(8) به همین ترتیب در امور معقول نیز مجموعۀ اعمال را در نظر میگرفتند و اگر این مجموعه در چیزی قرار داشت، از همان تعبیر «فی» بهره مىبردند. (9) بنابراین با توجه به عبارت «فی ولایة الوالی الجائر» گویا ولایت والی جائر مانند ظرفی است که «دروس الحقّ کلّه، إحیاء الباطل کلّه، إظهار الظلم، جور، فساد، إبطال» مجموعا در آن قرار دارند. (10) «وتبدیل سنّة الله وشرائعه».
پانوشتها:
(1) یعنی: کلّ شیء من جهة معونة الوالی الظالم معصیةٌ کبیرة.
(2) چنان که بهزودى خواهیم گفت عدهاى ـ مخصوصاً از متأخّرین علمای ما ـ اعانۀ بر اثم را حرام نمیدانند، بلکه خصوص معونة الظالم را حرام میدانند، لکن مشهور بین فقها آن است که اعانۀ بر اثم مطلقاً حرام است.
(3) یعنی: إعانة الظالم، إعانة الظلم، إعانة الإثم.
(4) یعنی: کلّ شیء من جهة معونة الظالمین.
(5) "وَتُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُکَّامِ" (و آن را به رشوت به حاکمان مدهید) [سورۀ بقره، آیۀ 188].
(6) «دروس» به معنای از بین رفتن و نابودی است. البته در بعضى نسخ «دوس» ضبط شده که به معنای پایمال نمودن و لگدکوب کردن است. «دیاس الحُنطة» یعنی لگد مال کردن و پامال کردن و کوبیدن گندم برای آن که کاه را از آن جدا کنند.
(7) دو لفظ «إبطال» و «إحیاء» عطف بر «دروس» اند که اسم «إنّ» است و مؤخّر شده، بنابراین به نصب خوانده مىشوند.
(8) البتّه در مورد آنیه و اناء سه احتمال مطرح شده است:
1. یکی آنکه به خصوص ظرف نوشیدنی ـ مانند استکان و لیوان ـ اطلاق میشوند و لذا به مثل بشقاب آنیه نمیگویند. بنابراین در روایتی که میگوید: «اگر سگ در انائی ولوغ کرد ...»، حکم مخصوص ظرفی خواهد بود که برای نوشیدن است ـ و به نظر ما هم همین احتمال صحیح میباشد.
2. احتمال دوم آنکه چه ظرف نوشیدن باشد و چه خوردن این دو نام بر آن اطلاق میشود.
3. احتمال سوم ـ که مرحوم صاحب «جواهر» بر آن اصرار دارد ـ آن است که به مطلق ظرف و هرچه که حالت ظرفیّت داشته باشد گفته میشوند؛ یعنی: هرچه که وقتی نگه میداریم و در آن آب میریزیم، بیرون نریزد.
(9) البته گاهى از نوعى ارتباط خاص بین ظرف و مظروف در یک عمل هم تعبیر به ظرفیت میشود. به عنوان مثال در «لا تصلّ فی الذهب» با این که مثلاً انگشتر طلا ظرف نماز نیست، اما نماز خواندن در آن باطل است. این امر در واقع نوعى تشبیه به ظرفیّت و به اصطلاح استعاره برای ظرفیّت است.
(10) البتّه در این باره دو احتمال داده مىشود: یکى این که ممکن است در یک والی جائر ابطال کتب و در دیگرى قتل انبیا باشد، نه این که بر هر والی جائری تمام این مفاسد مترتّب شود، و احتمال دیگر این که وقتى راهى انحرافى باشد طبیعت والی جائر در طیّ زمان این است که همه را انجام خواهد داد، و در واقع اصولاً شاید نظر به شأنیّت باشد؛ یعنی: تمام این مفاسد در هر والی هست و ممکن است ظهور و بروزش در بعضی تنها به مقداری از آن باشد.
(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی موسوی، خارج فقه، 12/ 9/ 1384)
#فقه
#قواعد_عامه
#مکاسب
#قواعد_عامه_در_باب_مکاسب
#اولین_قاعده_عامه
#حدیث_تحف_العقول
#تشریح_متن_حدیث_و_بیان_فواید_موجود_در_آن
@doroos_erfanian