قطع (5)
مثال دیگر: اگر در عبارت یا روایتی آمد که: «ملاقی نجس نجس است»، وقتی که به واقع خارجی نگاه میکنیم میتوانیم 4 حالت را تصویر کنیم:
1. آن که یقین داریم نجس است، که اصطلاحاً به آن قطع میگویند و عرض کردیم: در کلّ ادلّۀ شرعیّه و در قوانین عرفی هرجا حکم روی واقع رفت قطع در آن جا طریقی است و بلااشکال ملاقی آن (لباس یا دستی اگر به آن بخورد) هم نجس میشود.
2. اگر بیّنه قائم شد که این نجس است، چیزی هم با آن ملاقات کند نجس میشود. که این را اصطلاحاً میگویند: امارات و حجج به جای قطع مینشیند. (1)
3. مایعی که در این ظرف بود، سابقاٌ نجس بود و احتمال میدهیم کسی آن را پاک کرده باشد. استصحاب بقای نجاست میکنیم ومیگوییم: سابقاً نجس بود و حالا هم نجس است (اصل محرز(2)). اگر دست ما با آن برخورد کرد، حکم به نجاستش میکنیم.
4. اگر دوران امر شد، یا این اناء نجس است یا آن اناء، این را میگویند: احتیاط (اصل غیرمحرز). این جا میگویید: «وجوب اجتناب دارند و از هر دو اجتناب کن»، اما اگر دست شما با یکی برخورد کرد، اصحاب میگویند: نمیشود حکم به نجاست کرد؛ چون معنای وجوب احتیاط آن است که هرکدام از این دو اناء وجوب اجتناب دارد، امّا معنای این حرف این نیست که ملاقیاش هم نجس باشد. (3)
در دو مورد اول قطعی است و حکم کردهاند که ملاقی نجس نجس میشود، اما دو صورت اخیر (استصحاب و احتیاط) محلّ کلام است و در کلمات اصولیّین سه رای میشود دید.
1. نه به استصحاب حکم میکنیم ملاقیاش نجس است و نه به اصالة الاحتیاط.
2. در استصحاب حکم میکنیم ملاقیاش نجس است، به اصالة الاحتیاط نه.
3. در هر دو حکم میکنیم ملاقیاش نجس است.
(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی موسوی، خارج اصول، 10 و 11/ 7/ 1390)
پانوشتها:
(1) البتّه حجّیّت بیّنه خیلی هم عقلایی نیست، بلکه تعبّدی است ـ یعنی: اگر دو نفر عادل به یک موضوع خارجی شهادت دادند، آن موضوع تعبّداً ثابت میشود ـ؛ چون مبنای عقلا بر حجّیّت وثوق و اطمینان است و ممکن است از خبر و شهادت دو عادل وثوق و اطمینان پیدا نشود، اما با اینکه وثوق و اطمینان پیدا نمیشود میگوییم: بیّنه حجّت است. پس این جا حجّت تعبّدی داریم.
(2) یعنی ناظر به مقام موضوع است و احراز موضوع میکند. میگوییم: این سابقاً نجس بود، حالا هم نجس است. لذا به آن اصل محرز یا تنزیلی میگویند.
(3) البته کلام در ملاقی احد الاطراف است، نه ملاقی هر دو. ملاقی هر دو نجس است.
راجع به احتیاط هم روی مبنای مشهور این بحث را میکنیم، وگرنه اگر میدانیم یکی از این دو اناء نجس است، آن جا هم در حقیقت باید گفت: سه قول هست:
1. از هردو اجتناب بکنید، که فعلاً هم مشهور همین است و اصطلاحاً به آن منجّزیّت علم اجمالی میگویند.
2. بعضی از اصولیّین قدیم ما و بعضی از اخباریها مسلکشان این است که: چون «کلّ شیء لک حلال حتّی تعرف الحرام منه بعینه» و ما نمیدانیم این یکی بعینه حرام است یا آن یکی بعینه، در هر دو اصالة الحل یا اصالة الطهاره جاری میکنیم.
3. رای سوم میگوید: از یکی اجتناب بکن و ارتکاب دیگری اشکال ندارد (چیزی شبیه انحلال تعبّدی یا حکمی). حالا آن یکی را یا مختاری خودت انتخاب بکنی ـ کما قیل ـ، یا با قرعه. البتّه ما نادری از فقها (بسیار نادر) داریم که به عموم «القرعة لکلّ أمر مشکل ـ یا لکلّ أمر مجهول ـ» عمل کرده باشند؛ یعنی: چون در قطیع غنم (گلّۀ گوسفند) ـ که میداند که یکی از آن غنمها حرام است... ـ روایت دارد، آن را به جمیع اطراف علم اجمالی تعمیم دادهاند.
#اصول
#قطع
#قطع طریقی
# جانشینی امارات و برخی اصول عملیه از قطع طریقی
(قسمت دوم)