در اصول چون ابداعی هستند حدالعلم شما را حساب و طبق حدالعلم شما انجام میدهند. برخلاف امارات که در آنها تعامل شما با واقع است.
برای خواندن تمام متن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
در اصول چون ابداعی هستند حدالعلم شما را حساب و طبق حدالعلم شما انجام میدهند. برخلاف امارات که در آنها تعامل شما با واقع است.
برای خواندن تمام متن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
بله، اصول غیرتنزیلی در احکام جاری میشوند؛ چراکه اصول غیرتنزیلی (کاری به حکم ندارند و) نمیگویند: این واجب است، بلکه مثلاً میگویند: چون شک تو در اطراف علم اجمالی است احتیاط کن.
به نظر ما مفاد اصاله البراءه این است که همین که دلیلی بر حرمتِ کاری پیدا نکردید، تنجز پیدا نمیکند، و وقتی تنجز پیدا نکرد عقوبت ندارد. البته آقایان به حدیث رفع تمسک کرده و نامش را برائت شرعی گذاشتهاند. به اعتقاد ما حدیث رفع و غیر آن یا سنداً یا دلالتاً و یا از هر دو نظر قصور دارند. ما تنها برائت عقلی را قبول کردیم، و چند بار هم توضیح دادیم که: برائت عقلی اصل نیست. بهعلاوه برائت عقلی عقلی هم نیست. عقلایی است و ربطی به عقل ندارد.
برای خواندن تمام متن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
البته نکتۀ فنی بحث این مقدار
نیست، بلکه این است که ما اصلاً در شبهات حکمیۀ کلیه اصل محرز را قبول نکردیم؛ یعنی
این بحث ـ که آیا اصول محرز قائم مقام قطع میشوند یا نه ـ تنها در شبهات موضوعیه
معنا دارد و اصولاً تمام اصولی که به عنوان اصول محرز داریم ـ آن هم اگر قبول کردیم
استصحاب در شبهات حکمیه جاری میشود ـ هیچ کدام جز استصحاب در شبهات حکمیه جاری نمیشوند.
توضیح اینکه...
برای خواندن تمام متن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
این که آقایان فرمودند: «اصول
تنزیلی و امارات قائم مقام قطع میشوند و اصول غیرتنزیلی نمیشوند»، انصافاً درست
و قابل قبول است، لکن نکتۀ دیگر این است که این بحث در جایی است که ناظر به حکم
فرعی کلی باشد و حکم فرعی کلی بحث اصول است و اصولی را که در شبهات موضوعیه جاری
میشوند در علم اصول نیاوردهاند. مثلاً چهار اصل استصحاب و برائت و اشتغال و تخییر
را چون در شبهات حکمیه جاری میشوند در اصول ـ که مباحث کلی است ـ آوردهاند، اما
اصاله الطهاره یا قاعدۀ ملک، قاعدۀ ید و قاعدۀ تجاوز، گفتهاند: اینها ربطی به
اصول ندارد.
برای خواندن تمام متن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
بنابراین اگر قطع پیدا کرد این
خمر است و خورد، حد بر او جاری میشود. بیّنه آمد که خمر است و خورد، باز هم حد بر
او جاری میشود. حتی اگر خمریت مایعی با استصحاب هم ثابت شد و خورد، حد بر او جاری
میشود؛ چرا که استصحاب تنزیلی است و میگوید:
این خمر است. «فإنّک کنت علی یقین من وضوئک»؛ یعنی من دارم وضو را میبینم و تو
هنوز وضو داری. نمیگوید: کاشف هست. سرّ اینکه دربارۀ استصحاب بحث کردهاند که آیا
جزء امارات است یا جزء اصول همین است که دیدهاند انکشاف آمده، امّا کاشفش نیامده
و معنا ندارد که انکشاف بیاید و کاشف نیاید و اگر این تحلیل مرحوم نایینی درست
باشد، استصحاب جزء اصول است، لکن به این معنی. اما مثل مرحوم آقای خویی استصحاب را
جزء امارات میدانند و البتّه ایشان در امارات تفصیل قائل شدهاند که امارات جهت
کشف دارد یا ندارد. البته مرحوم استاد (انکشاف در امارات را) واقعی گرفتهاند و
لذا اصلاً میگویند که: نحو اماره است. ما معتقدیم در قطع انکشافش واقعی است، در این
جا ابداعی است.
برای خواندن تمام متن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
ما که درس مرحوم آقای بجنوردی (قده) میرفتیم مطلبی که ایشان از مرحوم نایینی نقل کردند با اینکه در تقریر آمده فرق میکند. احتمالاً یا مثلاً سماعاً از مرحوم نایینی شنیدهاند و یا در دورههای اخیر مرحوم نایینی فرمودهاند، که:
بر اساس تحلیلی که میکنیم، در پیش عقلا اگر انسان علم پیدا کند، چهار جهت برای او پیدا میشود:
1. یک صفت خاص که قائم به نفس است و مثلاً در ظن نیست. ظن چیز دیگری است و تردید چیزی دیگر.
2. کاشفیّت؛ یعنی این صفت ارتباطی با واقع دارد و واقع را برای شما کشف میکند.
برای خواندن تمام متن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
گفتهاند: در جایی که قطع بهنحو طریقی است، اگر قطع پیدا کنید، یا بیّنه (اماره) ای باشد، یا یکی از اصول تنزیلی(1) (فرقی نمیکند و تکلیف منجز است)، امّا اگر اصل غیرتنزیلی باشد، اصل غیرمحرز قائم مقام علم یا اماره نمیشود.
نکتۀ فنّی بحث طرح اوّلیّهاش
این است که: مفاد اصول عملیّه مفاد کشف نیست. توضیح اینکه: طریقیت قطع به قول آقایان
ذاتی و بلکه ذات آن است. امارات هم جنبۀ کشف از واقع دارند و مثلاً شارع آن کشفشان
را تام قرار داده. پس شما گاهی واقع را میبینید (مثلاً قطع دارید این شراب است)،
و گاهی بیّنه قائم شده که شراب است. امّا اصول عملیّه ـ چه تنزیلی باشند و چه غیرتنزیلی
ـ جری عملی (وظیفۀ عملی) هستند و در آنها کشفی وجود ندارد.
برای خواندن تمام متن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
مثال دیگر: اگر در عبارت یا روایتی آمد که: «ملاقی نجس نجس است»، وقتی که به واقع خارجی نگاه میکنیم میتوانیم 4 حالت را تصویر کنیم
برای خواندن تمام متن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.
آنچه که ما الآن در
لسان آیات و روایات به عنوان علم (=یقین = قطع = عناوینی از این دست) داریم بالای
نود و شش درصدش ناظر به قطع طریقی است و قطع موضوعی در لسان ادله خیلی کم است.
برای خواندن تمام متن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.