قطع (11)
بله، اصول غیرتنزیلی در احکام جاری میشوند؛ چراکه اصول غیرتنزیلی (کاری به حکم ندارند و) نمیگویند: این واجب است، بلکه مثلاً میگویند: چون شک تو در اطراف علم اجمالی است احتیاط کن.
به نظر ما مفاد اصاله البراءه این است که همین که دلیلی بر حرمتِ کاری پیدا نکردید، تنجز پیدا نمیکند، و وقتی تنجز پیدا نکرد عقوبت ندارد. البته آقایان به حدیث رفع تمسک کرده و نامش را برائت شرعی گذاشتهاند. به اعتقاد ما حدیث رفع و غیر آن یا سنداً یا دلالتاً و یا از هر دو نظر قصور دارند. ما تنها برائت عقلی را قبول کردیم، و چند بار هم توضیح دادیم که: برائت عقلی اصل نیست. بهعلاوه برائت عقلی عقلی هم نیست. عقلایی است و ربطی به عقل ندارد.
مرحوم نائینی مطلبی در اول «فوائد» و در اول بحث اصول دارد که: فرق برائت عقلی با شرعی این است که مثلاً مفاد حدیث رفع برائت شرعی است (یعنی حرمت برداشته شده) و لازمهاش برائت عقلی است. به عبارت دیگر: مفاد اصلی برائت شرعی حلیّت ظاهری و لازمهاش این است که عقوبت نیست، اما مفاد برائت عقلی این است که عقوبت نیست و لازمهاش حلیّت ظاهری است. در برائت شرعی قائل به حلیّت ظاهری میشوید و وقتی حلال شد عقوبت ندارد. پس مفاد برائت شرعی حلیّت ظاهری و لازمهاش نفی عقوبت است، اما مفاد برائت عقلی، بهعکس، نفی عقوبت و لازمهاش حلیّت ظاهری است (حالا که عقوبت نیست، پس ظاهراً حلال است).
اشکال ما این است که: اصلاً از ادله حلیت ظاهری درنمیآید. از ادله حکم عقل به قبح عقاب بلا بیان به این معنا درمیآید که عقل میگوید: حکم و تکلیف مادام به تو نرسیده است منجز نیست و اگر منجز نبود، موضوع احکام کیفری نمیشود. حدیث رفع (رفع عن أُمّتی ما لا یعلمون) را هم همین طور معنا کردیم؛ یعنی اگر حکمی را نمیدانستید منجز نیست؛ یعنی عقاب و جزا و کیفر ندارد. مخالفتهای قانون که روی این شش جهت (سهو و نسیان و خطا و اکراه و اضطرار) باشد، عصیان نیست، در حالی که احکام جزایی بر عصیان بار میشود.
خلاصه اینکه: دربارۀ اصولی که در احکام کلیه جاری میشوند:
1. به اعتقاد ما اصول تنزیلی که اصلاً نداریم، و با نبودن اصول تنزیلی اینکه قائم مقام قطع شوند منتفی است.
2. برائت هم به نظر ما اصل نیست.
3. تخییر و احتیاط اصل است؛ زیرا معیار کلی به نظر ما این است که هر وقت با حدالواقع تعامل کردید موردِ اماره و هروقت با حدالعلمتان تعامل کردید موردِ اصل است. وقتی میبینید یک قطره خون در یکی از این دو اناء افتاد، حدالواقع یک اناء است، اما میگویید: چون نسبت یک قطره در دو ظرف (احتمال وقوع در هر کدام) واحد و علم هم طریقی است، پس از هر دو اجتناب میکنم.
ناگفته نماند که هروقت مطلوب شما با حدالعلمتان نخورد، اصل مثبت خواهد بود. مثل اینکه حدالعلم شما زنده بودن زید باشد. در این صورت میتوان ثابت کرد که این هم زن اوست و هنوز نمیتواند شوهر کند. اما دیگر نمیتوان اثبات کرد بچه هم دارد و ازدواج دیگری هم کرده است؛ چون رابطهای بین مطلوب شما و آن حدالعلم پیدا نمیشود، ممکن است زنده باشد و بچه نداشته باشد.
(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی موسوی، خارج اصول، 10 و 11/ 7/ 1390)
#اصول
#قطع
#قطع طریقی
#برائت شرعی
#برائت عقلی
#جانشینی امارات و برخی اصول عملیه از قطع طریقی
(قسمت هشتم)