قاعدۀ فراغ و تجاوز
امشب سرور عزیزی دربارۀ درس یکی از اساتید خارج از این کمترین استمزاج کردند که دربارۀ رتبه و پایه و مایۀ آن چیزی میدانم یا خیر. بنده هم عرض کردم: نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست/ چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم. منظورم این بود که: جز درس استاد درس دیگری نرفتهام و بیانصافی است ندیده و نشناخته دربارۀ دیگران اظهار نظر کنم. البته بعد از بیش از دو دهه درسگرفتن و درسگفتن فرق دوغ و دوشاب را میدانم. گاهی به خود استاد عرض میکنم: سر درسهای شما یاد این شعر میافتم که: گر نماز آن بود کان معصوم کرد/ دیگران را زین عمل محروم کرد. متنی که خواهد آمد بهقدر کافی گویاست و نشان میدهد اگر اجتهاد و تفقه کاری است که جناب استاد ـ حفظه الله ـ انجام میدهند باید در مفهوم آن بازبینی حسابی کنیم. در خانه اگر کس است یک حرف بس است.
1. دربارۀ قاعدۀ فراغ و تجاوز روایتی که از محمد بن مسلم هست یک نقل از آن در «سرائر» ابنادریس حلی (ره) از حسن بن محبوب آمده: «عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر (علیه السلام) فی رجل شکّ بعد ما سجد أنّه لم یرکع، فقال: یمضی على شکّه حتّى یستیقن، ولا شیء علیه. فإن استیقن لم یعتدّ بالسجدتین اللتین لا رکعة (أی: لا رکوع) معهما، ویتمّ ما بقی علیه من صلاة، ولا سهو علیه».(1)
2. در این نسخۀ حسن بن محبوب که فعلاً منفرد است سجدتین را زیاد کرده و در این حکم منفرد است؛ چون فتوا بر این است که زیادی سجدتین مطلقاً (عمداً باشد یا سهواً) مبطل است و لذا این حکم بر خلاف قاعده است.
3. مرحوم صدوق این حدیث را از کتاب علاء نقل کرده و 3 حکم آورده. اوّلاً «یمضی فی صلاته» آورده که به نظر ما با «یمضی علی شکه» فرق میکند و از آن درمیآید که قاعدۀ تجاوز از اصول محرزه باشد. «یمضی علی التمام» دارد و «ولا سهو علیه» هم ندارد. روى العلاء، عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر (علیه السلام) فی رجل شک بعد ما سجد أنه لم یرکع، فقال: یمضی فی صلاته حتى یستیقن أنه لم یرکع. فإن استیقن أنه لم یرکع فلیلق السجدتین اللتین لا رکوع لهما، ویبنی على صلاته التی على التمام. فإن کان لم یستیقن إلا من بعد ما فرغ وانصرف فلیقم ولیصلّ رکعة وسجدتین، ولا شیء علیه. (2)
4. در اینجا یک فرع سوم دارد (این متن را در «کتاب الرحمۀ» سعد هم دارد و یک فقره هم زیادتر دارد: «ولا شیء علیه»). پس مجموعاً در روایتی که از علاء از محمد بن مسلم داریم حکم سومی هم دارد. «وإن کان لم یستیقن إلّا بعد ما فرغ وانصرف فلیقم فلیصل رکعة وسجدتین، ولا شیء علیه».(3) احتمالاً یعنی: اگر یادش آمد رکوع را انجام نداده، بلند شود یک رکعت احتیاط بخواند، که این حکم خیلی خلاف مشهور است. ما احتمال دادیم مراد بعد از خروج وقت باشد؛ چون روایتی داریم: الوقت حائل.(4) وقت هم که خارج شده.
5. در چنین روایاتی که صدوق آورده و شاذ هم هست نزاعی که امروز هم هست این است که چه کنیم؟ خب، با تعدد طرق صدوق معلوم میشود از نسخۀ معروفی در قم بوده. همان بحث تبعیض در حجیت و اعراض مشهور و... میشود. انصافاً روایت مشکل دارد و صدوق قبول کرده و چون در کتاب سعد آمده احتمالاً استادش ابنالولید قبول کرده. احتمال هم دارد صدوق تعبداً قبول کرده باشد؛ یعنی حدیث «لا تعاد الصلاة إلّا من خمسة: الطهور، والوقت، والقبلة، والرکوع، والسجود»(5) را قبول و با این حدیث این طور جمع کرده که مراد از این حدیث آن است که اگر در خارج وقت باشد.
6. اما مرحوم کلینی از این 3 بخش هیچکدام را نیاورده. در «تهذیب» از سعد از نسخۀ دیگری فقط صدر روایت را نقل کرده. «سعد، عن أبی جعفر (احمد اشعری، که در این جا با شواهد زیاد مراد اوست، نه احمد برقی)، عن الحسین بن سعید، عن الفضالة، عن العلاء بن رزین، عن محمد بن مسلم، عن أحدهما ـ علیهما السلام ـ، قال: سألته عن رجل شکّ بعد ما سجد أنّه لم یرکع، قال: یمضی فی صلاته. (6) دنباله هم ندارد و این حکم درست است. احتمال دارد حسین بن سعید فقط همین بخش روایت را قبول داشته. حسن بن محبوب هم ـ چنان که ملاحظه فرمودید ـ ذیل (حکم سوم) را نیاورد. ظاهراً حسین بن سعید فقط صدر حدیث را قبول داشته و حسن بن محبوب فقرۀ اول و دوم را و صدوق هر سه قسمت را قبول داشته.
7. در این گونه موارد که سند صدوق معتبر است اما اصحاب از آن روایت اعراض کردهاند، شما را (به این سمت و سو) میبرند که تعبداً قبول نکنید. یک راه هم کارهای حدیثی است که وارد بحثهای مقارنهای شویم که احتمالاً بخش دوم و سوم از فتاوای خود محمد بن مسلم و حدیث مدرَج بوده؛ چون دربارۀ علاء داریم: تفقّه علی ید محمد بن مسلم. (7) معنایش آن است که آراء محمد بن مسلم هم توی کار آمده. «فإن استیقن أنه لم یرکع فلیلق السجدتین اللتین لا رکوع لهما، ویبنی على صلاته التی على التمام» بیشتر به فتوا میخورد. ظاهراً نیازی به تعبد نیست؛ چون سؤال این بود: «رجل شکّ بعد ما سجد أنّه لم یرکع، فقال: یمضی على شکّه حتّى یستیقن، ولا شیء علیه» و جواب داده شد و تمام شد. به نظر میآید دنبالهاش فتوای محمد بن مسلم است که علاء نقل کرده. اصحاب این را فهمیده و اعراض کردند و لذا اعراض تعبدی نیست.
8. از یک طرف حدیث «لا تعاد» و «من زاد فی صلاته استقبل استقبالاً» [عن زرارة وبکیر ابنی أعین، عن أبی جعفر (علیه السلام)، قال: إذا استیقن أنه زاد فی صلاته المکتوبة لم یعتد بها، واستقبل صلاته استقبالا إذا کان قد استیقن یقینا. (8) را داریم و از این طرف این روایت این طور میگوید. این رای محمد بن مسلم و مخالف فهم زراره است. زراره فریضه و سنت فرض کرده و اخلال به فریضه مطلقاً مخل به نماز است، در وقت یا خارج وقت، اما این (محمد بن مسلم) روایاتِ احتیاط را اینجا آورده.
9. اگر دایره را توسعه دهید، مثلاً زراره که میگوید: «نماز را باید اعاده کنید» بحث کلیتری هم دارد، فریضه و سنت قائل است و قاعده دارد که «لا تنقض الفریضة بالسنة»، اما محمد بن مسلم دیگر سنت و فریضه ندارد. شاید ایشان این را نشنیده و یا حمل بر تقیه کرده. خب، به هرحال اختلاف بین فقها در کوفه بوده و فیض بن مختار میگوید: «إنی لأجلس فی حلقهم بالکوفة فأکاد أشک فی اختلافهم فی حدیثهم، و امام (علیه السلام) میفرمایند: «أجل هو کما ذکرت ـ یا فیض. إن الناس أولعوا بالکذب علینا. إن الله افترض علیهم لا یرید منهم غیره، وإنی أحدّث أحدهم بالحدیث، فلا یخرج من عندی حتى یتأوله على غیر تأویله، وذلک أنهم لا یطلبون بحدیثنا وبحبنا ما عند الله، وانما یطلبون به الدنیا، وکلٌّ یحب أن یدعی رأسا».(9)
10. در نتیجه اگر ما باشیم و ظاهر امر، این تعارض را به امام باقر (علیه السلام) نسبت میدهیم، ولی با تحلیل ما معلوم شد تعارض قبل از امام (علیه السلام) است و به ایشان نمیرسد. به احتمال بسیار قوی اصحاب فهمیدهاند حدیث مدرَج است. کار حسین بن سعید هم اختیار نیست، بلکه حس کرده این زیادی ربطی به روایت ندارد و نقل فتوای محمد بن مسلم است. خلاصه به ذهن میآید اصحاب به قسمت دوم و سوم این روایت عمل نکردند چون برایشان ثابت نشد روایت باشد.
(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی موسوی، خارج اصول، 25/ 12/ 1397)
..............................................................................................................................
(1) مستطرفات السرائر «باب النوادر» (موسوعة إبن إدریس الحلی)، ص 150، ح 17، و نیز: جامع أحادیث الشیعة، ج 5، ص 576، ح 4100.
(2) من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 346 ـ 347، ح 1006.
(3) جامع أحادیث الشیعة، ج 5، ص 577، ضمن ح 4104، و نیز: من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 345، ضمن ح 1006؛ الاستبصار، ج 1، ص 356، ضمن ح 1348.
(4) عن حریز، عن زرارة والفضیل، عن أبی جعفر (علیه السلام) ـ فی حدیث ـ، قال: متى استیقنت أو شککت فی وقت فریضة أنک لم تصلّها أو فی وقت فوتها أنک لم تصلّها صلّیتها، وإن شککت بعد ما خرج وقت الفوت وقد دخل حائل فلا إعادة علیک من شک حتى تستیقن. فإن استیقنت فعلیک أن تصلّیها فی أیّ حالة کنت. [وسائل الشیعة (الإسلامیة)، ج 3، ص 205، ح 1، و نیز: الکافی، ج 3، ص 294 ـ 295، ح 10؛ تهذیب الأحکام، ج 2، ص 276 ـ 277، ح 1098]
(5) من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 279،
(6) تهذیب الأحکام، ج 2، ص 151، ح 595.
(7) صحب محمد بن مسلم وفقّه علیه. [فهرست اسماء مصنفی الشیعة (رجال النجاشی)، ص 298، ضمن ش 811]
(8) الکافی، ج 3، ص 354 ـ 355، ح 2.
(9) اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ج 1، ص 347، ضمن ش 216.