اجماع نزد شیعه 5 (مکتب بغداد)
علمای قم و خراسان و ... کمتر چنین میکردند و هر چه دورتر میشد (مثل کشّ و سمرقند(1)) سبک اخباریگری ما ظهور و بروز بیشتری پیدا میکرد. طبعاً علمای بغداد معیارهای تازهای برای حدیث آوردند که مهمتر از همه در درجۀ اول موافقت کتاب، موافقت سنّت، موافقت با عقل - به قول خودشان - و بعد هم تلقّی به قبول بود و این تلقّی به قبول – چنان که بهزودی روشن خواهیم ساخت - بعدها در اصطلاح علمای بغداد به اسم اجماع شهرت یافت. آنچه که الآن داریم از مکتب دوم بغداد است که باز مکتب اوّل را تا حد زیادی تنقیح کرده.(2) بنابراین اجماع در مکتب دوم بغداد نوعی تلقّی به قبول است و اصلاً اجماع مصطلح نیست(3) و لذا هر اجماع شیعه را باید در جای خود بررسی کرد. (این بحث ادامه دارد)
(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی موسوی، خارج فقه، 30/ 8/ 1384)
.............................................................................................................................
(1) آخرین شهری که الآن از آن میراث داریم مربوط به مرحوم عیّاشی و مرحوم کشّی است که مرحوم کشّی در کش (اطراف سمرقند فعلی) بودهاند.
(2) مکتب ـ و بهاصطلاح ـ مدرسۀ بغداد را باید به دو قسمت تقسیم کرد: دورۀ اوّل بعد از تأسیس بغداد از زمان موسی بن جعفر (سلام الله علیه) و با آمدن چهرههایی مثل ابن ابیعمیر، یونس، صفوان، هشام بن سالم و هشام بن حکم شروع میشود و با حضور علمای کلامی در بغداد بیشترین تأثیر را در میراثهای اولیۀ شیعه دارد؛ یعنی کتابهای ابن ابیعمیر، کتابهای یونس، کتاب هشام بن حکم و ... نقش بسیار مهمی دارند. مکتب دوم بغداد با ورود شیخ کلینی به بغداد (در حدود سالهای 310 و 320) شروع میشود. بزرگترین علمای شیعه در بغداد اینها هستند که بر مصادر قبلی اعتماد کردند؛ یعنی در آثار شیخ کلینی و شیخ طوسی آثار ابن ابیعمیر، صفوان، یونس و ... زیاد به چشم میخورند. مخصوصاً 10- 15 سال بعد از فوت مرحوم کلینی آل بویه به صحنه آمده و قدرت سیاسی بغداد را در اختیار میگیرند. با آمدن آل بویه فضای سیاسی به نفع شیعه شده و شیعه که تا دیروز منکوب بود قدرت سیاسی پیدا میکند و به صحنه سیاسی میآید و به خاطر آزادی فکری دیگر مطالب به طور علنی مطرح میشود و لذا باز هم نمیتوانستند در آن فضای باز سیاسی روایات شاذّه را نقل کنند و طبیعتاً بیشتر آن تفکر شیعی انتخاب شد که قابل قبول و طرح بود. این تلقّی به قبول که یک نوع قرینه بود (یعنی: یا شواهد کتاب باشد، یاشواهد سنّت و یا در طایفه جا افتاده باشد) بعدها مخصوصاً در مکتب دوم بغداد رشد کرد و تلقی به قبولی که در مکتب اوّل بود، به مکتب دوم آمده و به اسم اجماع معروف شد. اجماع سید مرتضی و غیر ایشان در این مکتب دوم بود. البتّه احتمال دارد ریشههای این اجماع دوم از زمان حسین بن روح نوبختی باشد.
(3) این اجماعات ارزش علمی - که حاکی از قول معصوم باشند- ندارند؛ چراکه حتی حاکی از قول اصحاب هم نیستند، چه رسد به اینکه حاکی از قول معصوم باشند.