اجماع نزد شیعه 6 (مکتب بغداد)
در واقع از سال 150 ، 160 و 170 به بعد بیشتر مرحلۀ تنقیح میراثهای ماست که بنا شد این میراثهای 50 ساله تنقیح شود، که این کار به چند شکل انجام گرفت. از سال 145و 150 و 160 به دست علمای بغدادی تنقیح شد که بیشتر متکلّم بودند. تقریباً بیست و سی سال پس از این (سال 170 و 180) همین روایات بار دیگر توسّط قمیها تنقیح شد؛ یعنی در مرحلۀ تنقیح (دور دوم روایات) دو مکتب با هم شکل گرفتند، بغداد از یک طرف و قم از طرف دیگر. این نگرش منشأ پیدایش دو مکتب بسیار متضاد در قرن چهارم شد. یکی مکتب قم است - قم، خراسان و هرچه بالاتر برویم(1) - که عمدتاً اخباریمسلک بودند و بیشتر با اشاعره تقارب فکری داشتند. البتّه در مکتب قم پارهای جهات سیاسی هم وجود داشت که طبعاً در خود بغداد هم به چشم میخورد؛ مثلاً جهت عمدۀ سیاسی مکتب قم آن بود که بزرگان علمی (اشاعره) قدرت سیاسی هم داشتند(2) و طبعاً قدرت سیاسی ملاحظاتی هم به بار میآورد. در مقابل بغدادیها (سید رضی، سید مرتضی، مرحوم شیخ مفید، ابنبرّاج و ...) قرار داشتند که تا بغداد و ری – و بیش تر هم ری - امتداد داشته و به جای خبر بیشتر دنبال تلقّی و شواهد وثوق و تجمیع شواهد بودند. این عدّه که عقلیگرا بوده و از نظر فکری بیشتر با معتزله تقارب داشتند شروع به ادّعای اجماع کرده و بر خلاف قمیها که تعبّد به خبر را پذیرفته بودند بیشتر تلقّی را قبول کردند و چون مرحوم شیخ مفید در اوساط علمی بغداد بروز علنی پیدا کرد و افکار این مدرسه با افکار عقلیگرای اعتزال بیشتر نزدیک بود، عده ای از علمای اهل سنّت - مثل ذهبی در «میزان الاعتدال» - نوشتهاند: اواخر قرن چهارم شیعه با اعتزال نزدیک شدند(3)، که این مطلب به نحو مطلق درست نیست؛ چراکه این در حقیقت علمای بغداد بودند که بروز پیدا کردند، والّا این امر پیش از این هم وجود داشت و آنچه که مرحوم شیخ مفید، سیّد رضی و سیّد مرتضی دارند(4) همان میراثهای ابن ابیعمیر است و چیز تازهای بهشمار نمیآید، لکن بروز آن - که مقام اثباتش است، نه مقام ثبوت - زمان شیخ مفید و به خاطر قضایای سیاسی آل بویه صورت گرفت.
با توجّه به آنچه گفته شد، از آن جا که دو مسلک مختلف در آن زمان وجود داشت، احتمال دارد نظر شیخ در «خلاف» - که عبارت «ودلیلنا إجماع الفرقة وروایاتهم وأخبارهم» را زیاد به کار میبرد- از «علمای فرقه» به علمای بغداد و از «روایاتهم» به علمای قم باشد و به همین علّت این تعبیر را همه جا به کار نمیبرد. بعضی جاها به کار میبرد و در پارهای موارد هم میگوید: «دلیلنا روایات الأصحاب»؛ یعنی از اجماع اسمی به میان نمیآورد – که احتمالاً نشانگر آن است که بین بغدادیها گیری در آن بوده - و بعضی جاها میگوید: «دلیلنا إجماع الفرقة» و از «روایاتهم» نام نمیبرد که اگر تفسیر ما صحیح باشد، میخواهد اشاره کند که در این مسئله علمای بغداد این را گفتهاند، اما قمیها روایتی نداشتهاند.
(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی موسوی، خارج فقه، 30/ 8/ 1384)
............................................................................................................................
(1) البته نه تمام خراسان؛ زیرا به عنوان مثال یکی از شخصیتهای معروف خراسان آن وقت فضل بن شاذان است که گرچه در خراسان بوده، اما اندیشهها و تفکرش تفکر بغدادی و به معتزله و مکتب بغداد نزدیکتر است.
(2) قم تا پیش از تأسیس در زمان امام سجاد (علیه السلام) به صورت مجموعهای از کومه (خیمه) بوده و زندگی اهل قم زندگی شبانی و چوپانی بود. اولین بار شهریّت قم توسط اشاعره صورت گرفت که عرب و یمنی بودند. در نتیجه زعامت سیاسی هم به آنها واگذار گردید.
(3) میزان الاعتدال، ج 3، ص 149، ش 5904.
(4) سید مرتضی بیشتر و سید رضی کمتر.