قواعد عامه در باب مکاسب 12
«جمیع المعایش أربع جهات من المعاملات». حضرت میفرمایند: چهار تاست. «فقال له: کلّ هؤلاء الأربعة». «هؤلاء» در غیر عاقل هم به کار برده میشود. «الأجناس حلال؟ أو کلّها حرام؟ أو بعضها حلال وبعضها حرام؟ فقال (علیه السلام): قد یکون فی هولاء الأجناس الأربعة حلال من جهة، حرام من جهة، وهذه الأجناس مسمًّیات»؛ نامیده شده. «معروفات الجهات»؛ جهتهای آنها هم روشن است ـ یعنی: روشن است کدام جهتش حلال است، کدام جهتش حرام است.
«فأوّل هذه الجهات الأربعة». البتّه یکی از اشکالاتی که بر این حدیث مبارک شده این است که چرا چهار تا را گفته؟ خب، مثلاً ابواب دیگری مثل زراعت و... هم هست که ایشان مثلاً نگفته، لذا سعی کردهاند که جواب بدهند: مثلاً این داخل آن یکی است، آن یکی داخل آن یکی است و...، امّا جواب اساسی به اعتقاد ما آن است که این حدیث در صدد حصر نیست. آن وجوه واضح و روشن است، اگرچه ممکن است بعضی در بعض دیگر داخل شوند.
«فأوّل هذه الجهات الأربعة(2) الولایة»؛ یعنی بخش اوّل را سازمان اداری جامعه ـ یعنی: بهاصطلاح ادارۀ جامعه و آن قسمتی که به سیاست برمیگردد و بخش سیاسی ـ به حساب آورده است. «فالولایة، وتولیة بعضهم علی بعض»؛ ولایتی که در جامعه دارند.(3)
«فأوّل ولایة الولاة(4) وولایة الولاة، وولاة الولاة»؛ خود مسئولین مثلاً عالیرتبه و بعد پایینترهایشان. «إلی أدناهم»؛ تا آن پایین پایین بخش اداری. الآن هم اصطلاحاً در نظام سیاسی و اقتصادی روز وقتی میخواهند تقسیمبندی کنند در بخش اداری ـ یا کارمندی اصطلاحاً ـ از بالاترین مقام آغاز نموده تا به پایینترین میرسند.
«إلی أدناهم باباً» تا آن پایینترین باب «من أبواب الولایة». «باباً» تمیز برای «أدنی» است. تا پایینترین درجهای که از ابواب اداری و سیاسی و اجتماعی هست. «علی من هو والٍ علیه»؛ تا آن پایینترین کس ـ مثلاً تا دهدار و بخشدار و کدخدا و... ؛ یعنی: از بالا و رئیسجمهور این قدرت سیاسی تقسیم میشود تا آن پایین مرتبهای که خواهد آمد که مثلاً کارمند و والی است و بعد یک انسان عادی.
(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی موسوی، خارج فقه، 9/ 9/ 1384)
..........................................................................................................
(1) این حدیث «من» بیانی زیاد دارد که این امر برای کسی که در زبان متبحّر است مشکل چندانی ایجاد نمیکند.
(2) «أربعة» غلط ادبی است و صحیح «أربع» است.
(3) بحثی که در این جا وجود دارد آن است که آیا ترتیبی که در این جا هست (ولایات، تجارات، اجارات و صناعات) به خاطر ترتیب اهمّیّت است، یا تنها ترتیب در ذکر است؟ به عبارت دیگر آیا نکتهاش مثلاً نکتۀ اجتماعی ـ اقتصادی است ـ یعنی: به خاطر اینکه در جامعه هم همین طور است که اوّل ولایت تأثیر دارد، بعد تجارت است و بعد اجاره است ـ این طور فرمودهاند، یا فقط یک نوع تعبیر است و خصوصیّت واقعی ندارد؟ احتمال قوی آن است که ولایات را چون به منزلۀ ادارۀ جامعه است مقدّم کرده باشد.
(4) در این نسخۀ ما به همین صورت آمده و بعد از کلمۀ «ولایة» خط گذاشته؛ یعنی که چیزی حذف شده؛ زیرا «فأوّل ولایة الولاة» معنا ندارد. بنابراین احتمالاً عبارت به صورت «فأوّل ولایةٍ محلَّلةٍ ولایة الولاة»، یا «فأوّل ولایة من هذه الجهات» و امثال آن بوده. این کتاب به هرحال چون مشهور نبوده، این مقدار اشتباه در کتاب طبیعی است و این مقدار را باید قبول کرد.
#اصول
#فقه
#قواعد عامه
#مکاسب
#قواعد عامه در باب مکاسب
#اولین قاعده عامه
#حدیث تحف العقول
#تشریح متن حدیث و بیان فواید موجود در آن
قسمت دوم