اجماع نزد شیعه 2
نحوۀ دیگر اجماع در واقع نوعی تلقّی به قبول است. بهعنوان مقدّمه باید دانست ـ چنان که در بحثهای مربوط به کتاب «فقه الرضا» خواهیم گفت ـ میراثهای اصحاب ما اصولاً سه مرحله دارند: (1)
1.مرحلۀ اوّل مربوط به (تولیدِ) روایات و غالباً به صورت شفاهی از امام (علیه السلام) بوده.
2.مرحلۀ دوم تنقیح و جمعآوری روایات و تبویب آنهاست، که در آن زمان معمولاً به نام تصنیف معروف بود؛ مثلاً روایات حج و روایات صلاة هر یک در باب خاصی آورده میشد.
3. مرحلۀ سوم مرحلۀ انتقال از نصوص به فتاواست؛ مثلاً کتاب «فقه الرضا» یکی از این کتابهاست که از نص به فتوا منتقل شده.
علمای کوفه بیشتر اهل حدیث بودند و تاریخ حدیث شیعه و میراثهای فرهنگی ما از اواخر قرن اوّل تا نیمه های قرن دوم (از سال 100 تا 150) در دست کوفه است و میتوان گفت: مهمترین میراثهای ما متعلق به کوفه و در درجۀ دوم با تفاوت زیادی (مثلاً با 60 % تفاوت) بصره و در درجۀ سوم مدینه است؛(2) یعنی: در این بازۀ زمانی 50 - 60 ساله تا زمان امام صادق (علیه السلام) میراثهای ما عمدتاً در کوفه نوشته شده و تدوین اوّلیۀ حدیث ما مثلاً در قم مقدار خیلی کمی است(3) و در خراسان هم اساساً وجود ندارد.(4) این میراث در کوفه بیشتر جنبۀ تدوینی و حدیثی داشت و در نتیجه کوفه پر شد از روایات و مرکز تعارض روایات اهل بیت (علیهم السلام) هم کوفه است. در این شهر، هم خطّ و خطوط سیاسی وجود داشت و هم خطّ و خطوط فکری؛ یعنی هم غلات بودند، هم فقهای بزرگواری مثل زراره وهم افراد تندرویی مثل مفضّل بن عمر.(5) این وضع در کوفه بین اصحاب ما به وجود آمده بود، تا سال 145 هجری که دیگر رسماً به بغداد منتقل شدند. (این مطلب ادامه دارد)
(حضرت آیت الله استاد حاج سید احمد مددی موسوی، خارج فقه، 29/ 8/ 1384)
............................................................................................................................
(1) به مدّت چند قرن نوشتههای ما (در پارهای) موارد تقریباً تقلیدی از نوشتههای اهل سنّت بود. مثلاً شهید ثانی کتاب «درایه» را از مصادر آنها گرفته و با اعمال تغییراتی رنگ و بوی شیعی به آن داد. یکی از کارهای مختص به شیعه همین مراحل سه گانۀ تاریخ میراثهاست. تعبیر «اصولاً» برای اشاره به این نکته آورده شده است.
(2) جوّ مدینه به اصطلاح عمَری بوده و در مدینه راوی حدیث شیعۀ زیادی نداریم، بلکه غالباً فقه مالک حاکم بوده است.
(3) به این صورت که بعضی از اجداد اشعریهای قم آمده و از امام صادق (علیه السلام) یکی دو روایت شنیدهاند.
(4) بله، افراد برای حج آمده و حداکثر چند سؤال شرعی میپرسیدند.
(5) از سالهای 200 به بعد بزرگترین اصحاب ما یا در قم هستند و یا در بغداد و کوفه نشاط اوّلیۀ خود را از دست داده و کاملاً منزوی میشود و مثلاً از سالهای 230 و 40 تقریباً چهرههای مهمّ ما در کوفه واقفی یا فطحیاند. بنابراین قطعاً کوفه دیگر مؤسّس هم نیست. البتّه از علمای ما هم در بین آنها بودند، ولی بااینکه در سالهای 210 و 20 و زمان حضرت رضا و حضرت هادی و حضرت جواد ـ علیهم السلام ـ ممکن بود که از این بزرگواران روایتهای مستقل بشنوند و تأسیس کنند، اما دیگر شنیده نشده. ابتدای تأسیس در زمان امام سجّاد (علیه السلام)، شدّتش در زمان حضرت باقر (علیه السلام) و اوج آن در زمان حضرت صادق (علیه السلام) و مقداری هم در عصر موسی بن جعفر (سلام الله علیه) بود.